Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
punctilious
بسیار مبادی اداب
punctiliously
بسیار مبادی اداب
Other Matches
politer
مبادی اداب
tactfully
مبادی اداب
tactful
مبادی اداب
polite
مبادی اداب
politest
مبادی اداب
tactlessly
بدون مبادی اداب
tactless
بدون مبادی اداب
smoothy
ادم مبادی اداب چرب زبان
smoothie
ادم مبادی اداب چرب زبان
cad
پست و بدون مبادی اداب بودن
cads
پست و بدون مبادی اداب بودن
smoothies
ادم مبادی اداب چرب زبان
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
alphabet
مبادی
alphabets
مبادی
discrete
<adj.>
مبادی آداب
introduction to physics
مبادی فیزیک
discreet
<adj.>
مبادی آداب
discretional
<adj.>
مبادی آداب
functional
اصول مبادی
polygenesis
تعدد مبادی
prudent
[discreet]
<adj.>
مبادی آداب
primitivism
اتکا به مبادی اولیه
primers
مبادی اولیه بتونه
polish
ارایش مبادی ادابی
polishes
ارایش مبادی ادابی
tirocinium
دوره نواموزی مبادی
principle
حقیقت مبادی واصول
primer
مبادی اولیه بتونه
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
etiquette
اداب
rules of decorum
اداب
propriety of behaviour
اداب
ceremonial
اداب
ceremonials
اداب
good manners
اداب
rite
اداب
manners
اداب
mores
اداب
practices
اداب
elegant maners
اداب
devoir
اداب
habitude
اداب
intuitivist
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
preciosity
اداب دانی
religious rites
اداب دینی
punctual
اداب دان
protocols
اداب ورسوم
he has no manners
اداب ندارد
unmannered
بدون اداب
decorum
اداب دانی
liturgies
اداب نماز
liturgy
اداب نماز
unmennerly
بدون اداب
protocol
اداب ورسوم
savoir vivre
دانش اداب ومعاشرت
breach of propriety
عدم رعایت اداب
formalism
رعایت ائین و اداب
turkism
اداب وسنن ترکی
etiquette
علم اداب معاشرت
kith
علم اداب معاشرت
formality
رعایت اداب ورسوم
ritually
از روی اداب ومراسم
military courtesy
اداب معاشرت نظامی
customs of war
اداب عرفی جنگ
military courtesy
رفتارو اداب نظامی
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
Scotticism
اداب وخصوصیات اسکاتلندی خسیسی
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
Scotticisms
اداب وخصوصیات اسکاتلندی خسیسی
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
anglomania
شیفتگی برای اداب انگلیسی ها
toilet training
اموزش اداب توالت رفتن
americanization
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
frenchify
اداب ورسوم فرانسویها را داشتن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
italianism
پیروی از اداب و رسوم مردم ایتالیا
sinicize
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
clownish
دارای رفتار زمخت وبدون اداب
keep up with the times
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
agriology
مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
bon ton
روش خوب رفتار از روی نزاکت وطبق اداب معموله
propriety
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
occidentalist
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
ethnogeny
گفتار در پیدایش نژادها مبحث مبادی نژادها
High Church
فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
customs of war
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
relative income hypothesis
بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
intuitivism
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
ethnography
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
sinicism
متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی
hellenism
یونانی مابی اداب یونانی
lousy
<adj.>
بسیار بد
precious
بسیار
all-
بسیار
longeval
بسیار زی
lashongs
بسیار
an abundance of
بسیار
rotten
<adj.>
بسیار بد
terrible
<adj.>
بسیار بد
far
بسیار
immortally
بسیار
sopping
بسیار
awful
<adj.>
بسیار بد
plenty
بسیار
much
بسیار
multiped
بسیار پا
multifarious
بسیار
detestable
بسیار بد
not a lettle
بسیار
muckle
بسیار
no end of
بسیار
out and a way
بسیار
very
بسیار
mickle
بسیار
all
بسیار
oftentimes
بسیار
mickle or muckle
بسیار
many
بسیار
lot
بسیار
beastby
بسیار
far and away
بسیار
overly
بسیار
thousand and one
بسیار
ever so
بسیار
desperate
بسیار بد
seldom
بسیار کم
by far
بسیار
galore
بسیار
so mush
بسیار
multiplicity
بسیار
sorely
بسیار
powerfully
بسیار
abundant
بسیار
awfully
بسیار
parlous
بسیار
sadly
بسیار بد
clinking
بسیار
unco
بسیار
very little
بسیار کم
numerous
بسیار
much pleased
بسیار خوشتود
multangular
بسیار گوشه
deluxe
بسیار زیبا
diaphoresis
خوی بسیار
much rain
باران بسیار
delightsome
بسیار دلپسند
deep read
بسیار خوانده
dateless
بسیار قدیم
d. stupid
بسیار کودن
much was said
بسیار چیزهاگفته شد
e. use ful
بسیار سودمند
overpriced
<adj.>
بسیار گران
heart break
اندوه بسیار
polyhistor
بسیار دانی
infernality
زشتی بسیار
inappreciable
نامحسوس بسیار کم
high strung
بسیار حساس
hairline rule
خط بسیار نازک
be unable to say boo to a goose
بسیار ترسو
well-to-do
<idiom>
بسیار ثروتمند
dirt cheap
بسیار ارزان
dozens of girls
ذختران بسیار
meticulosity
دقت بسیار
gelid
بسیار سرد
too expensive
<adj.>
بسیار گران
many persons
مردمان بسیار
hunky dory
بسیار خوب
many books
کتابهای بسیار
heavy poll
ارا بسیار
ultramodern
بسیار تازه
overly
بسیار گرانه
punctuality
دقت بسیار
primordiality
قدمت بسیار
squeaky clean
بسیار تمیز
prepotent
بسیار توانا
prepotency
نفوذ بسیار
precisionist
بسیار دقیق
precipitancy
تعجیل بسیار
precipitance
تعجیل بسیار
wedded
بسیار علاقمند
polystome
جانور بسیار
cloying
بسیار احساساتی
clued-up
بسیار مطلع
polystomatous
جانور بسیار
polysemous
بسیار معنی
multi-millionaires
بسیار ثروتمند
multi-millionaires
بسیار پولدار
multi-millionaire
بسیار ثروتمند
v.l.f.
بسامد بسیار کم
ad nauseam
بسیار زننده
all-powerful
بسیار نیرومند
the d. is in him
بسیار شروراست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com