Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
spirituelle	بشاش سر زنده
Other Matches
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
canty	بشاش
cheerful	بشاش
heartsome	بشاش
rattling	بشاش
beaming	بشاش
gratulant	بشاش
pleasing	بشاش
pleased	بشاش
riant	بشاش
bright with joy	بشاش
agreeable	مطبوع بشاش
jocund	سر چنگ بشاش
eupeptic	بشاش خوشرو
blithesome	بشاش سرحال
roseal	بشاش خوش بین
roseate	بشاش خوش بین
A happy heart makes a blooming visage. <proverb>	قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
Whistle past the graveyard <idiom>	تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
life full	سر زنده
lighthearted	زنده دل
dapper	زنده دل
lively <adj.>	دل زنده
full of life	سر زنده
vivid	زنده
live bearing	زنده زا
plaster of Paris	گچ زنده
livelier	زنده
above ground	زنده
alacritous	زنده
biogen	زنده زا
biotic	زنده
animates	زنده
liveliest	زنده
living	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
coiner	زنده
genial <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
animate	زنده
dashing	زنده دل
vivific	زنده
quickest	زنده
live	:زنده
fresh	زنده
live	زنده
lived	زنده
lived	:زنده
quicker	زنده
quick	زنده
lively	زنده
fresh-	زنده
freshest	زنده
alive	زنده
viviparous	زنده زا
skylarker	زنده دل
to recover to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
spiritous	فعال زنده
to restor to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
biomass	توده زنده
wight	موجود زنده
wanener	شب زنده دار
viviparity	زنده زایی
biophage	زنده خوار
macroconsumer	زنده خوار
biopsy	زنده بینی
vivify	زنده کردن
vive int	زنده باد!
live wire	سیم زنده
to see the sun	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
live steam	بخار زنده
live wires	سیم زنده
quick ening	زنده کننده
protoplast	واحدجرم زنده
playable	توپ زنده
pernoctation	شب زنده داری
lucubration	شب زنده داری
live load	بار زنده
long live	زنده باد
liveliness	زنده دلی
living environment	محیط زنده
living organisms	موجودات زنده
living polymer	بسپار زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
inter vivos	در میان زنده ها
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
gamesome	زنده روح
resuscitator	زنده کننده
ground ball	توپ زنده
live ball	توپ زنده
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
resurge	زنده شدن
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
quick clay	بتن زنده
restore to life	زنده کردن
restoration to life	زنده سازی
quick lime	اهک زنده
in vivo	بافت زنده
long little	زنده باد
viva	زنده باد
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
survive	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
survives	زنده ماندن
surviving	زنده ماندن
liven	زنده شدن
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
revives	زنده شدن
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده شدن
quicklime	اهک زنده
resurrected	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
vivas	زنده باد
live	زنده بودن
live	زنده کردن
lived	زنده بودن
lived	زنده کردن
protoplasm	جرم زنده
quickens	زنده کردن
survivors	زنده ماندگان
vigilance	شب زنده داری
resuscitate	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
night waking	شب زنده داری
biogenic	زنده زایی
verve	زنده دلی
viable	زنده ماندنی
activities	زنده دلی
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
living soil	خاک زنده
anabiosis	زنده سازی
bioderm	لایه زنده
wakeful	شب زنده دار
wakes	شب زنده داری
good	توپ زنده
waked	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
organisms	ترکیب موجود زنده
organism	ترکیب موجود زنده
night owl	ادم شب زنده دار
revitalises	باز زنده ساختن
night owls	ادم شب زنده دار
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
revitalizes	باز زنده ساختن
revitalised	باز زنده ساختن
revenant	ادم زنده شده
To bury blive.	زنده بگور کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
biogenic	موجد موجود زنده
being	موجود زنده شخصیت
viviparous	جانور زنده زا ولود
outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
outliving	بیشتر زنده بودن از
up with peacel	زنده باد صلح
biomass pyramid	هرم توده زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
revitalising	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
necrosis	مردن نسوج زنده
waked	شب زنده داری کردن
lump lime	کلوخ اهک زنده
live load reduction	کاستن از بار زنده
live on	بازهم زنده بودن
combat survival	زنده ماندن در رزم
wakes	شب زنده داری کردن
vitality	انرژی و زنده دلی
overlive	بیشتر زنده بودن از
galliard	ادم دل زنده و شاداب
revitalized	باز زنده ساختن
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
revitalizing	باز زنده ساختن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
wake	شب زنده داری کردن
photobiotic	زنده بواسطه نور

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com