Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
as follows
بشرح ذیل ازاین قرار
Other Matches
to this effect
ازاین قرار
as follows
بشرح زیر
ditto
بشرح فوق
biographical
وابسته بشرح زندگی
biographic
وابسته بشرح زندگی
cosmographic
مربوط بشرح گیتی یاجهان
bibliograph
عالم بشرح تاریخچه کتابها
autobiographical
مربوط بشرح حال خود
autobiographic
مربوط بشرح حال خود
hence it is
ازاین
from this time forward
ازاین پس
later on
ازاین پس
from this time forth
ازاین پس
from this time forward
ازاین ببعد
from this time forth
ازاین ببعد
hereinbelow
ازاین پایین تر
owing to this
ازاین سبب
over and above
گذشته ازاین
in a. to this
گذشته ازاین
For this reason . In this respect.
ازاین جهت
on the score of neglect
ازاین حیث
this wayŠplease
ازاین راه بفرمایید
superlunar
بیرون ازاین جهان
From now on. Henceforth.
از حالابه بعد (ازاین پس)
across
ازاین سو بان سو درمیان
f. this path
ازاین راه برو
oscillate
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
oscillates
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
oscillated
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
he passed hence
ازاین جهان رخت بربست
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
is he a the wiser for it
ایا ازاین بابت عاقل تراست
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
meerschaum
هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود
The borrower is absolutely free to use the amount.
وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
ethnography
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
pub
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
across
ازاین طرف بان طرف
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
von neuman morgensterm utility index
شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
accommodations
قرار
accommodation
قرار
writs
قرار
at the rate of
از قرار
moonish
بی قرار
swage
قرار
writ
قرار
restless
بی قرار
at
از قرار
concord
قرار
stipulation
قرار
dictum
قرار
decisions
قرار
decision
قرار
equanimity
قرار
dictums
قرار
accord
قرار
accorded
قرار
rates
قرار
rate
قرار
accords
قرار
black smiths, top swage
قرار
arrangment
قرار
arrangement
قرار
variable
بی قرار
variables
بی قرار
arrangements
قرار
locate
قرار دادن
lodge
قرار دادن
located
قرار دادن
put
قرار دادن
locates
قرار دادن
locating
قرار دادن
setter
قرار دهنده
arrangements
قول و قرار
arrangement
قول و قرار
reportedly
به قرار مسموع
lodged
قرار دادن
lodges
قرار دادن
stipulation
قرار داد
stand (someone) up
<idiom>
به سر قرار نرفتن
subcontracting
قرار دادفرعی
broken weather
هوای بی قرار
subcontract
قرار دادفرعی
makes
قرار دادن
make
قرار دادن
set
قرار دادن
sets
قرار دادن
stymies
قرار گرفتن
setting up
قرار دادن
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …
از قرار معلوم ...
stymieing
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
puts
قرار دادن
resolution
قرار رای
resolutions
قرار رای
superpose
قرار دادن
fixity
قرار پایداری
appointment
قرار ملاقات
date
[appointment]
قرار ملاقات
writs
قرار دادگاه
seemingly
از قرار معلوم
resolved that ......
قرار بر این شد که
writ
قرار دادگاه
reposing upon
قرار گرفته بر
lay
قرار دادن
relative location
قرار دادن
lays
قرار دادن
permanent mold
قرار می گیرند
posit
قرار دادن
positioner
قرار دهنده
pousto
قرار گاه
presumedly
از قرار معلوم
appointed day
قرار ملاقات
subcontracted
قرار دادفرعی
thus
از این قرار
individuate
تک قرار دادن
inquiet
بی قرار دل واپس
interlocutory decree
قرار اعدادی
writ of error
قرار تصحیحی
it fell to my lot to go
قرار شد من بروم
writ of attachment
قرار توقیف
underexpose
قرار دادن
pre arrengement
قرار قبلی
marginal utility school
قرار داد
negotiatory
قرار دادی
new deal
قرار جدید
destination
را قرار می دهید
destinations
را قرار می دهید
pre arrangement
قرار قبلی
subcontracts
قرار دادفرعی
evidently
از قرار معلوم
fidgets
بی قرار بودن
trysts
قرار ملاقات
settle
قرار دادن
settles
قرار دادن
placements
قرار دادن
placement
قرار دادن
packs
قرار دادن
agreement
قرار قبول
tryst
قرار ملاقات
pack
قرار دادن
agreements
قرار قبول
accordingly
از همان قرار
agreed
قرار شده
lie
قرار گرفتن
decree
قرار دادگاه
decreed
قرار دادگاه
decreeing
قرار دادگاه
decrees
قرار دادگاه
dating
قرار عشقی
fidget
بی قرار بودن
fidgeted
بی قرار بودن
fidgeting
بی قرار بودن
lies
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
encampment
قرار گاه
encampments
قرار گاه
park
قرار دادن
setters
قرار دهنده
row
قرار دادن
rowed
قرار دادن
parks
قرار دادن
arrest warrant
قرار توقیف
baffing wind
بادبی قرار
rows
قرار دادن
bit mapped screen
RA قرار گیرد
arrest warrants
قرار توقیف
putting
قرار دادن
parked
قرار دادن
lead by the nose
الت قرار دادن
prefer
جلو قرار دادن
oppressing
درمضیقه قرار دادن
oppresses
درمضیقه قرار دادن
oppress
درمضیقه قرار دادن
surmounts
بالا قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com