Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
checker
بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
Other Matches
graticule
شطرنجی کردن
checkered
شطرنجی
tessellated
شطرنجی
graticule
شطرنجی
checker
شطرنجی
chequered
شطرنجی
chessic
شطرنجی
cross bar
شطرنجی
plaid
شطرنجی
plaids
شطرنجی
staggered
شطرنجی
tersellated
شطرنجی
counter-change
نقش شطرنجی
bit mapped font
فونت شطرنجی
quadrille ruling
خطکشی شطرنجی
amaurosis scacchistica
کوری شطرنجی
chess blindness
کوری شطرنجی
crosshatch pattern
طرح شطرنجی
cross bar switch
گزینه شطرنجی
cross bar system
سیستم شطرنجی
bit mapped font
قلم شطرنجی
graph paper
کاغذ شطرنجی
chess board illusion
خطای ادراکی شطرنجی
bit map
طرح شطرنجی بیت مپ
quadrilles
شطرنجی چهار گوش
quadrille
شطرنجی چهار گوش
reticules
شبکه شطرنجی و امثال ان
reticule
شبکه شطرنجی و امثال ان
chessboard
صفحه شطرنج شطرنجی
chessboards
صفحه شطرنج شطرنجی
column
ستون در کاغذ شطرنجی نقشه کشی
draught board
تخته شطرنجی برای بازی چکرز
magic square
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
gobang
یکجوربازی ژاپنی که روی صفحه شطرنجی بازی میشود
cartoon design
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
loom drawing
[نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
compartment rug
فرش با طرح خشتی یا بندی لوزی که به خانه شطرنجی و کندوی عسل نیز خوانده می شود
chess board rug
قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
tartan
یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
cottage contract
نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
chambray
کتان یا چیت راه راه شطرنجی
seventies
عدد یاعلامت هفتاد
seventy
عدد یاعلامت هفتاد
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
hooks
بشکل قلاب دراوردن کج کردن
hook
بشکل قلاب دراوردن کج کردن
invests
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pose
: مطرح کردن گذاردن
posed
: مطرح کردن گذاردن
poses
: مطرح کردن گذاردن
posing
: مطرح کردن گذاردن
put on
: تحمیل کردن گذاردن
unionises
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
cake
قالب کردن بشکل کیک دراوردن
unionized
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
wiredraw
مفتول کردن بشکل سیم در اوردن
calve
بشکل غار درامدن جدا کردن
unionize
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
calved
بشکل غار درامدن جدا کردن
unionizing
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
lay-bys
کنار گذاردن متروک کردن
godfathers
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
lay-by
کنار گذاردن متروک کردن
mediating
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribed
تصدیق کردن صحه گذاردن
lay by
کنار گذاردن متروک کردن
subscribing
تصدیق کردن صحه گذاردن
foils
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling
عقیم گذاردن خنثی کردن
foil
عقیم گذاردن خنثی کردن
intervened
مداخله کردن پا میان گذاردن
put by
قطع کردن کنار گذاردن
mediate
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated
وساطت کردن پابمیان گذاردن
thwart
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfered
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denoted
تفکیک کردن علامت گذاردن
interferes
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervene
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes
مداخله کردن پا میان گذاردن
mediates
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribes
تصدیق کردن صحه گذاردن
foiled
عقیم گذاردن خنثی کردن
thwarted
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfere
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denotes
تفکیک کردن علامت گذاردن
denote
تفکیک کردن علامت گذاردن
subscribe
تصدیق کردن صحه گذاردن
godfather
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
caterpillar
تراکتور زنجیری بشکل کرم صد پا حرکت کردن
sprigs
گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
sprig
گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
caterpillars
تراکتور زنجیری بشکل کرم صد پا حرکت کردن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
encase
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
cube
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cubes
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com