Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
team
بصورت دسته یاتیم درامدن
teams
بصورت دسته یاتیم درامدن
Other Matches
enactments
بصورت قانون درامدن
enactment
بصورت قانون درامدن
billow
بصورت موج درامدن
billows
بصورت موج درامدن
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
billowing
بصورت موج درامدن
democratization
بصورت دموکراسی درامدن
billowed
بصورت موج درامدن
fossilizing
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
caramelize
بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
fossilizes
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilize
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilised
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilises
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilising
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
vitrify
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
squads
دسته بصورت جوخه یادسته دراوردن
squad
دسته بصورت جوخه یادسته دراوردن
sheave
دسته کردن بصورت بافه دراوردن
choir
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choirs
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
symbion
موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
kepse motife
[ریشه کلمه ترکی است و به معنی بسته یا دسته می باشد. این نگاره بصورت بوته ای افقی با شاخه های عمودی بافته می شود و جلوه ای از برگ های دن دادنه دار را نشانمیدهد.]
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
to come out
درامدن
give in
از پا درامدن
to shoot forth
درامدن
to come in
درامدن
measure
درامدن
if things shape right
درامدن
if things shape right
از اب درامدن
erupts
درامدن
erupting
درامدن
erupted
درامدن
erupt
درامدن
entered
درامدن
to go off
درامدن
eventuate
درامدن
enter
درامدن
enters
درامدن
burgeoned
درامدن
shoot-outs
درامدن
shoot forth
درامدن
shoot out
درامدن
burgeon
درامدن
shoot-out
درامدن
burgeoning
درامدن
burgeons
درامدن
pullulate
درامدن
to figure out
درامدن
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
repullulate
دوباره درامدن
consume
ازپا درامدن
consumed
ازپا درامدن
consumes
ازپا درامدن
break even
صافی درامدن
eruption of the teeth
درامدن دندان
fall out well
خوب درامدن
to fall on
بجنگ درامدن
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
masquerade
به لباس مبدل درامدن
fetch up
بحال ایست درامدن
disarm
به حالت اشتی درامدن
disarmed
به حالت اشتی درامدن
spindles
بشکل دوک درامدن
to come
بحال ایست درامدن
masqueraded
به لباس مبدل درامدن
masquerades
به لباس مبدل درامدن
masquerading
به لباس مبدل درامدن
hold water
از امتحان درست درامدن
spindle
بشکل دوک درامدن
disjoint
در رفتن از مفصل درامدن
eruption of rash
درامدن گرمی دانه
to come into any one's g.
به چنگ کسی درامدن
stellify
بشکل ستاره درامدن
disarms
به حالت اشتی درامدن
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
anglicises
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizes
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
anglicised
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicize
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicising
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizing
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicized
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to cut ones eye teeth
ازحالت یامرحله بچگی درامدن
clew
بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
demilitarised
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
polish off
از جلو کسی درامدن تمام کردن
alerted
بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
demilitarises
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
alerts
بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
demilitarising
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
alert
بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
calved
بشکل غار درامدن جدا کردن
calve
بشکل غار درامدن جدا کردن
recovers
به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
demilitarized
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
recovering
به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recover
به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
to herd with other people
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
sect
دسته دسته مذهبی
sects
دسته دسته مذهبی
in detail
مفصلا دسته دسته
distribute
دسته دسته کردن
they came in bands
دسته دسته امدند
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
trooped
دسته دسته شدن
scores of people
دسته دسته مردم
troop
دسته دسته شدن
groups
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
shoals of people
دسته دسته مردم
streams of people
دسته دسته مردم
assort
دسته دسته شدن
sort
دسته دسته کردن
trooping
دسته دسته شدن
windrow
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
pomegrenate design
طرح گل اناری
[این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock
طرح طاووس
[این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
constellate
بشکل صورت فلکی درامدن جزء منظومه فلکی شدن
to fall under anything
مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
in human shape
بصورت یا
as
<conj.>
<prep.>
بصورت
toothily
بصورت مضرس
in the f.
بصورت جسمانی
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
carbonation
بصورت کربنات
particulate
بصورت ذره
falsely
<adv.>
بصورت اشتباه
justly
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
in a topic form
بصورت عنوان
curtly
<adv.>
بصورت اجمالی
compendiously
<adv.>
بصورت اجمالی
briefly
<adv.>
بصورت اجمالی
aright
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
faultily
<adv.>
بصورت اشتباه
incorrectly
<adv.>
بصورت اشتباه
manually
بصورت دستی
properly
<adv.>
بصورت صحیح
incorrectly
<adv.>
بصورت غلط
phonily
<adv.>
بصورت غلط
autonomously
بصورت خودگردان
wrongly
<adv.>
بصورت غلط
nominally
بصورت فاهر
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
faultily
<adv.>
بصورت غلط
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
falsely
<adv.>
بصورت غلط
phonily
<adv.>
بصورت اشتباه
wrongly
<adv.>
بصورت اشتباه
bulk
بصورت عمده
simoltaneously
بصورت همزبان
twist
تاب نخ
[بصورت اس یا زد]
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
periodically
بصورت دورهای
by mistake
<adv.>
بصورت غلط
by a mistake
<adv.>
بصورت غلط
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت غلط
by accident
<adv.>
بصورت غلط
inadvertently
<adv.>
بصورت غلط
unintentionally
<adv.>
بصورت غلط
spuriously
<adv.>
بصورت غلط
tidily
<adv.>
بصورت منظم
integrally
بصورت عددصحیح
on consignment
بصورت امانی
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
Outwardly . on the face of it.
بصورت ظاهر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com