Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
enactment
بصورت قانون درامدن
enactments
بصورت قانون درامدن
Other Matches
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
billow
بصورت موج درامدن
billowed
بصورت موج درامدن
democratization
بصورت دموکراسی درامدن
billowing
بصورت موج درامدن
billows
بصورت موج درامدن
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
team
بصورت دسته یاتیم درامدن
teams
بصورت دسته یاتیم درامدن
fossilize
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizing
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizes
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilising
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilises
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
caramelize
بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
fossilised
در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
vitrify
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
enact
بصورت قانون دراوردن
enacted
بصورت قانون دراوردن
enacting
بصورت قانون دراوردن
enacts
بصورت قانون دراوردن
statutable
بصورت قانون موضوعه دراوردنی
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canon
قانون کلی قانون شرع
erupts
درامدن
to come in
درامدن
to come out
درامدن
to figure out
درامدن
burgeoned
درامدن
erupt
درامدن
erupted
درامدن
to go off
درامدن
to shoot forth
درامدن
erupting
درامدن
burgeons
درامدن
burgeon
درامدن
burgeoning
درامدن
eventuate
درامدن
shoot-outs
درامدن
shoot-out
درامدن
shoot out
درامدن
shoot forth
درامدن
enters
درامدن
entered
درامدن
measure
درامدن
enter
درامدن
if things shape right
از اب درامدن
if things shape right
درامدن
pullulate
درامدن
give in
از پا درامدن
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
fall out well
خوب درامدن
break even
صافی درامدن
to fall on
بجنگ درامدن
consume
ازپا درامدن
eruption of the teeth
درامدن دندان
consumes
ازپا درامدن
repullulate
دوباره درامدن
consumed
ازپا درامدن
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
masqueraded
به لباس مبدل درامدن
to come into any one's g.
به چنگ کسی درامدن
disarmed
به حالت اشتی درامدن
hold water
از امتحان درست درامدن
disjoint
در رفتن از مفصل درامدن
disarm
به حالت اشتی درامدن
eruption of rash
درامدن گرمی دانه
fetch up
بحال ایست درامدن
disarms
به حالت اشتی درامدن
masquerades
به لباس مبدل درامدن
masquerade
به لباس مبدل درامدن
to come
بحال ایست درامدن
stellify
بشکل ستاره درامدن
masquerading
به لباس مبدل درامدن
spindle
بشکل دوک درامدن
spindles
بشکل دوک درامدن
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
anglicised
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicising
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicized
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicises
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicize
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizes
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
clew
بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
anglicizing
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
to cut ones eye teeth
ازحالت یامرحله بچگی درامدن
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
recover
به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovering
به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovers
به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
polish off
از جلو کسی درامدن تمام کردن
alert
بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerted
بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerts
بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
calve
بشکل غار درامدن جدا کردن
calved
بشکل غار درامدن جدا کردن
demilitarizes
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarised
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to herd with other people
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
pomegrenate design
طرح گل اناری
[این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock
طرح طاووس
[این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
constellate
بشکل صورت فلکی درامدن جزء منظومه فلکی شدن
to fall under anything
مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
in human shape
بصورت یا
as
<conj.>
<prep.>
بصورت
twist
تاب نخ
[بصورت اس یا زد]
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
integrally
بصورت عددصحیح
particulate
بصورت ذره
in his own similitude
بصورت خودش
in a topic form
بصورت عنوان
Outwardly . on the face of it.
بصورت ظاهر
simoltaneously
بصورت همزبان
corporately
بصورت شرکت
periodically
بصورت دورهای
toothily
بصورت مضرس
autonomously
بصورت خودگردان
in the f.
بصورت جسمانی
carbonation
بصورت کربنات
on consignment
بصورت امانی
in outward show
بصورت فاهر
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
bulk
بصورت عمده
incorrectly
<adv.>
بصورت اشتباه
faultily
<adv.>
بصورت اشتباه
falsely
<adv.>
بصورت اشتباه
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
by accident
<adv.>
بصورت اشتباه
inadvertently
<adv.>
بصورت اشتباه
phonily
<adv.>
بصورت اشتباه
nominally
بصورت فاهر
briefly
<adv.>
بصورت خلاصه
compendiously
<adv.>
بصورت خلاصه
curtly
<adv.>
بصورت خلاصه
wrongly
<adv.>
بصورت اشتباه
unintentionally
<adv.>
بصورت اشتباه
duly
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
briefly
<adv.>
بصورت کوتاه
by mistake
<adv.>
بصورت غلط
compendiously
<adv.>
بصورت کوتاه
manually
بصورت دستی
curtly
<adv.>
بصورت کوتاه
by a mistake
<adv.>
بصورت غلط
unintentionally
<adv.>
بصورت غلط
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت غلط
spuriously
<adv.>
بصورت غلط
by accident
<adv.>
بصورت غلط
curtly
<adv.>
بصورت اجمالی
compendiously
<adv.>
بصورت اجمالی
briefly
<adv.>
بصورت اجمالی
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
by a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
by mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
inadvertently
<adv.>
بصورت غلط
spuriously
<adv.>
بصورت اشتباه
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
بصورت منظم
tidily
<adv.>
بصورت منظم
neatly
<adv.>
بصورت منظم
duly
<adv.>
بصورت منظم
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
duly
<adv.>
بصورت مرتب
faultily
<adv.>
بصورت غلط
incorrectly
<adv.>
بصورت غلط
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
phonily
<adv.>
بصورت غلط
wrongly
<adv.>
بصورت غلط
falsely
<adv.>
بصورت غلط
peaks
بصورت نوک تیزدرامدن
peaking
بصورت نوک تیزدرامدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com