English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to strike an a بصورت ویژهای درامدن
Other Matches
enactments بصورت قانون درامدن
billow بصورت موج درامدن
billowed بصورت موج درامدن
billowing بصورت موج درامدن
billows بصورت موج درامدن
enactment بصورت قانون درامدن
democratization بصورت دموکراسی درامدن
team بصورت دسته یاتیم درامدن
teams بصورت دسته یاتیم درامدن
fossilises در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizing در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilizes در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilize در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilising در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
fossilised در اثر مرورزمان بصورت سنگواره درامدن
caramelize بصورت قند سوخته درامدن یادراوردن
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
tea has an adour p to itself چای بوی ویژهای دارد
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
texture دارای بافت ویژهای نمودن
textures دارای بافت ویژهای نمودن
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
an idiomatic experssion عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
he went out in the poll امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
gentleman at large کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
detailing بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
design points ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
embassy سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
radius dimpling ایجاد گودی در سطح ورقههای فلز توسط ابزارمخروطی شکل ویژهای
playback rate scale factor و توسط برنامه دیگری هدایت میشود تا جلوه ویژهای ایجاد کند. 2-
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
approved data سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
enter درامدن
erupts درامدن
shoot-out درامدن
burgeoning درامدن
erupting درامدن
erupted درامدن
erupt درامدن
pullulate درامدن
measure درامدن
if things shape right از اب درامدن
shoot-outs درامدن
burgeons درامدن
if things shape right درامدن
to figure out درامدن
eventuate درامدن
give in از پا درامدن
to go off درامدن
to come in درامدن
entered درامدن
enters درامدن
to shoot forth درامدن
shoot forth درامدن
burgeoned درامدن
to come out درامدن
shoot out درامدن
burgeon درامدن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
consume ازپا درامدن
fall out well خوب درامدن
consumed ازپا درامدن
consumes ازپا درامدن
to fall on بجنگ درامدن
eruption of the teeth درامدن دندان
break even صافی درامدن
repullulate دوباره درامدن
eruption of rash درامدن گرمی دانه
disjoint در رفتن از مفصل درامدن
masquerades به لباس مبدل درامدن
hold water از امتحان درست درامدن
masqueraded به لباس مبدل درامدن
masquerade به لباس مبدل درامدن
to come بحال ایست درامدن
to come into any one's g. به چنگ کسی درامدن
masquerading به لباس مبدل درامدن
fetch up بحال ایست درامدن
disarms به حالت اشتی درامدن
disarmed به حالت اشتی درامدن
spindles بشکل دوک درامدن
stellify بشکل ستاره درامدن
disarm به حالت اشتی درامدن
spindle بشکل دوک درامدن
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
to forfeit ones word پیمان پکستن بدقول درامدن
anglicizes باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicises باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicising باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizing باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicized باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicize باداب و رسوم انگلیسی درامدن
to cut ones eye teeth ازحالت یامرحله بچگی درامدن
clew بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
anglicised باداب و رسوم انگلیسی درامدن
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
alerts بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
alerted بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
polish off از جلو کسی درامدن تمام کردن
recovers به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovering به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
alert بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن
recover به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
calve بشکل غار درامدن جدا کردن
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
calved بشکل غار درامدن جدا کردن
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
pomegrenate design طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
constellate بشکل صورت فلکی درامدن جزء منظومه فلکی شدن
to fall under anything مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
in human shape بصورت یا
as <conj.> <prep.> بصورت
in his own similitude بصورت خودش
Outwardly . on the face of it. بصورت ظاهر
integrally بصورت عددصحیح
corporately بصورت شرکت
in outward show بصورت فاهر
toothily بصورت مضرس
simoltaneously بصورت همزبان
autonomously بصورت خودگردان
carbonation بصورت کربنات
orderly <adv.> بصورت صحیح
on consignment بصورت امانی
in a topic form بصورت عنوان
in the f. بصورت جسمانی
particulate بصورت ذره
as a result of a mistake <adv.> بصورت غلط
tidily <adv.> بصورت منظم
neatly <adv.> بصورت منظم
duly <adv.> بصورت منظم
briefly <adv.> بصورت اجمالی
compendiously <adv.> بصورت اجمالی
curtly <adv.> بصورت اجمالی
manually بصورت دستی
aright <adv.> بصورت صحیح
orderly <adv.> بصورت منظم
nominally بصورت فاهر
bulk بصورت عمده
curtly <adv.> بصورت خلاصه
by a mistake <adv.> بصورت غلط
by mistake <adv.> بصورت غلط
briefly <adv.> بصورت کوتاه
compendiously <adv.> بصورت کوتاه
curtly <adv.> بصورت کوتاه
orderly <adv.> بصورت مرتب
tidily <adv.> بصورت مرتب
falsely <adv.> بصورت اشتباه
faultily <adv.> بصورت اشتباه
incorrectly <adv.> بصورت اشتباه
wrongly <adv.> بصورت اشتباه
falsely <adv.> بصورت غلط
faultily <adv.> بصورت غلط
incorrectly <adv.> بصورت غلط
phonily <adv.> بصورت غلط
rightly <adv.> بصورت صحیح
rightfully <adv.> بصورت صحیح
neatly <adv.> بصورت مرتب
duly <adv.> بصورت مرتب
correctly <adv.> بصورت صحیح
tidily <adv.> بصورت صحیح
duly <adv.> بصورت صحیح
neatly <adv.> بصورت صحیح
justly <adv.> بصورت صحیح
properly <adv.> بصورت صحیح
wrongly <adv.> بصورت غلط
by mistake <adv.> بصورت اشتباه
phonily <adv.> بصورت اشتباه
inadvertently <adv.> بصورت اشتباه
by a mistake <adv.> بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> بصورت اشتباه
by accident <adv.> بصورت اشتباه
unintentionally <adv.> بصورت اشتباه
spuriously <adv.> بصورت اشتباه
twist تاب نخ [بصورت اس یا زد]
spuriously <adv.> بصورت غلط
unintentionally <adv.> بصورت غلط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com