English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
noticeably بطرز قابل ملاحظه
Other Matches
worthy of note قابل ملاحظه
healable قابل ملاحظه
petty غیر قابل ملاحظه
remerkableness قابل ملاحظه بودن
considerably بطور قابل ملاحظه
sizable قابل ملاحظه بزرگ
noteworthily بطور قابل ملاحظه
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
unconsidered غیر قابل ملاحظه
remarkably بطور قابل ملاحظه
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
in due form بطرز شایسته
pleasingly بطرز خوش
anew بطرز نوین
colloquially بطرز محاوره
modernly بطرز نوین
bonnily بطرز زیبا ودلپذیر
modernizing بطرز نوینی دراوردن
modernised بطرز نوینی دراوردن
courtly باوقار بطرز چاپلوسانه
modernises بطرز نوینی دراوردن
modernising بطرز نوینی دراوردن
modernized بطرز نوینی دراوردن
courtlier باوقار بطرز چاپلوسانه
courtliest باوقار بطرز چاپلوسانه
modernizes بطرز نوینی دراوردن
modernize بطرز نوینی دراوردن
reflective صیقلی وابسته بطرز تفکر
reflectional صیقلی وابسته بطرز تفکر
subjective وابسته بطرز تفکر شخص
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
steric وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
tact ملاحظه
cum grano با ملاحظه
regarded ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
regard ملاحظه
animadversion ملاحظه
remarks ملاحظه
not unmindful بی ملاحظه
gravitas ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
thoughtless بی ملاحظه
prudence ملاحظه
respects ملاحظه
respect ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
unconsidered بی ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
regards ملاحظه
incosiderate بی ملاحظه
observations ملاحظه
observation ملاحظه
consideration ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
incautious بی ملاحظه
remark ملاحظه
considerations ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
remarked ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
remarking ملاحظه
perceived ملاحظه کردن
circumspect ملاحظه کار
considers ملاحظه کردن
consider ملاحظه کردن
observing ملاحظه کردن
observed ملاحظه کردن
observe ملاحظه کردن
canniness ملاحظه کاری
to take note of ملاحظه کردن
perceiving ملاحظه کردن
ciecumspect ملاحظه کار
heeds ملاحظه رعایت
inadvertent بی ملاحظه سهوی
circumspective ملاحظه کار
heeding ملاحظه رعایت
heeded ملاحظه رعایت
circumspectly ملاحظه کارانه
annotation تحشیه ملاحظه
annotations تحشیه ملاحظه
heed ملاحظه رعایت
noted مورد ملاحظه
perceives ملاحظه کردن
blat بی معنی و بی ملاحظه
regards ملاحظه کردن
irrespective of بدون ملاحظه
note ملاحظه کردن
regarded ملاحظه کردن
wary با ملاحظه هشیار
considerately ازروی ملاحظه
regard for others ملاحظه دیگران
perceive ملاحظه کردن
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
regardant ملاحظه کننده
regard ملاحظه کردن
observes ملاحظه کردن
noting ملاحظه کردن
regrad for others ملاحظه دیگران
notes ملاحظه کردن
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
remarked تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
observantly از روی ملاحظه و رعایت
remark تبصره ملاحظه کردن
remarking تبصره ملاحظه کردن
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
blat بی ملاحظه حرف زدن
remarks تبصره ملاحظه کردن
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
blankly بدون ملاحظه بکلی
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
No more Mr. Nice Guy! <idiom> دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
scapegrace ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
respecters کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
combustible قابل سوزش قابل تراکم
sensible قابل درک قابل رویت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable قابل معرفی قابل ارائه
adducible قابل اضهار قابل ارائه
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
achievable قابل وصول قابل تفریق
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler قابل
qualified قابل
ablest قابل
able قابل
soluble قابل حل
good قابل
sensible قابل حس
dissoluble قابل حل
incapable نا قابل
acceptor قابل
apt قابل
capable قابل
thorough paced قابل
solvable قابل حل
navigable قابل کشتیرانی
variative قابل تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com