Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
heavenward
بطرف اسمان
Search result with all words
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
Other Matches
heaven
اسمان
the upper regions
اسمان
the blue
اسمان
bluer
اسمان
skies
اسمان
bluest
اسمان
on high
در اسمان
on high
به اسمان
hypethral
رو به اسمان
firmament
اسمان
blue
اسمان
welkin
اسمان
tramp
اسمان جل
tramped
اسمان جل
tramps
اسمان جل
heavens
اسمان
height
اسمان
heights
اسمان
sky
اسمان
thunders
اسمان غرش
thundered
اسمان غرش
mackerel sky
اسمان پیسه
thunder
اسمان غرش
celestial sphere
کره اسمان
skyward
بسوی اسمان
bluest
اسمان نیلگون
bluer
اسمان نیلگون
blue
اسمان نیلگون
skywards
سوی اسمان
heavenward
روبه اسمان
planetarium
اسمان نما
olympus
اسمان بهشت
heavenwards
سوی اسمان
sky scraper
اسمان خراش
the seventh heaven
اسمان هفتم
skyey
اسمان وار
lofts
کبوترخانه اسمان
loft
کبوترخانه اسمان
the kingdom of heaven
ملکوت اسمان
the round of heaven
گنبد اسمان
the vault of heaven
گنبد اسمان
planetariums
اسمان نما
uranology
اسمان شناسی
sky scaper
اسمان خراش
skiey
اسمان وار
skyscrapers
اسمان خراش
skyscraper
اسمان خراش
azure
اسمان نیلگون
uranorama
اسمان نما
primum mobile
اسمان دهم
hypaethral
بی پوشش روبه اسمان
uranographical
وابسته به اسمان نگاری
serene
متین اسمان صاف
sky blue
رنگ ابی اسمان
heavens
عرش هفت اسمان
heavens
هفت طبقه اسمان
sky-high
خیلی بالا در اسمان
heaven
عرش هفت اسمان
heaven
هفت طبقه اسمان
uranographic
وابسته به اسمان نگاری
zenith
بالاترین نقطه اسمان
ascension
عروج عیسی به اسمان
the milky way
اسمان دره کاهکشان
sky high
خیلی بالا در اسمان
uranus
خدای اسمان فرزندزمین و پدرتیتان ها
it thunders
صدای اسمان غرغره میاید
ascension day
روز عروج عیسی به اسمان
uranography
عالم شناسی اسمان نگاری
starfinder
وسیله شناسایی ستارگان در اسمان
Milky Way
اسمان دره جاده شیری
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
astrodome
گنبد شیشهای که خلبان میتواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند
sky glow
انعکاس نور یک جنگ افزار یاشعله دهانه ان در صفحه اسمان
levo
بطرف چپ
into
بطرف
at
بطرف
in
بطرف
in-
بطرف
earthwards
بطرف زمین
upward
بطرف بالا
onwards
بطرف جلو
with
بطرف درجهت
homeward
بطرف منزل
apporro
بطرف جلو
aport
بطرف چپ کشتی
pakkorro
بطرف بیرون
orients
بطرف خاوررفتن
to
بطرف روبطرف
abaft
بطرف عقب
mesal
بطرف وسط
cephalad
متمایل بطرف سر
mesail
بطرف وسط
earthward
بطرف زمین
to the east of
بطرف مشرق
downwards
بطرف پائین
edgewise
بطرف لبه
frontwards
بطرف جلو
dorsad
بطرف پشت
forwards
بطرف جلو
eastwards
بطرف مشرق
manward
بطرف انسان
coastwards
بطرف ساحل
coastward
بطرف ساحل
mediad
بطرف وسط
cityward
بطرف شهر
rearward
بطرف عقب
riverward
بطرف رودخانه
home
بطرف خانه
frontward
بطرف جلو
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
edgeways
بطرف جلوباشد
homes
بطرف خانه
atop
بطرف بالا
on
بعلت بطرف
toward
بطرف نسبت به
orient
بطرف خاوررفتن
upgrading
بطرف بالا
upwards
بطرف بالا
upgrade
بطرف بالا
orienting
بطرف خاوررفتن
upgraded
بطرف بالا
without
بطرف خارج
upgrades
بطرف بالا
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
nobbles
بطرف خود اوردن
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
nobbled
بطرف خود اوردن
nobbling
بطرف خود اوردن
inboard
بطرف مرکز کشتی
upwell
بطرف بالا رفتن
fronting
بطرف جلو روکردن به
front
بطرف جلو روکردن به
southern
جنوبا بطرف جنوب
uptilt
بطرف بالا کج کردن
astern
بطرف عقب پسین
stern ward
بطرف عقب کشتی
stern wards
بطرف عقب کشتی
outwards
بطرف خارج بیرونی
athwart
از طرفی بطرف دیگر
phototropism
گرایش بطرف نور
northwestwards
بطرف شمال غربی
northwardly
بطرف شمال شمالی
norther
بیشتر بطرف شمال
northeastward
بطرف شمال شرقی
southeastward
بطرف جنوب شرقی
upthrust
حرکت بطرف بالا
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
gravitating
متمایل شدن بطرف
nobble
بطرف خود اوردن
outward
بطرف خارج بیرونی
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
leaned
تکیه دادن بطرف
leans
تکیه دادن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
adaxial
متمایل بطرف محور
lean
تکیه دادن بطرف
ashore
بکنار بطرف ساحل
gravitated
متمایل شدن بطرف
downstroke
ضربه بطرف پایین
downswing
نوسان بطرف پایین
gravitates
متمایل شدن بطرف
deasil
متمایل بطرف راست
gravitate
متمایل شدن بطرف
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
adductor
تمایل عضو بطرف محور
overhand
بازی با دست بطرف بالا
pull
بطرف خود کشیدن کشش
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
starboard
بطرف راست حرکت کردن
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
evanesce
بطرف صفر میل کردن
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
bate
بال زدن بطرف پایین
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com