Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
outward
بطرف خارج بیرونی
outwards
بطرف خارج بیرونی
Other Matches
without
بطرف خارج
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
inflexed
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
exterior
بیرونی
cortical
بیرونی
out
<adv.>
بیرونی
bakkat
بیرونی
external
بیرونی
outdoor
بیرونی
externals
بیرونی
exteriors
بیرونی
dooryard
بیرونی
extern
بیرونی
out door
بیرونی
outward
بیرونی
outer
بیرونی
acrotic
بیرونی خارجی
physiognomies
چهره بیرونی
physiognomy
چهره بیرونی
base-court
حیات بیرونی
bailey
دیوار بیرونی
outer shell electron
الکترون بیرونی
outside
در بیرون بیرونی
outsides
در بیرون بیرونی
arbor support
یاطاقان بیرونی
external force
نیروی بیرونی
extrinsic values
ارزشهای بیرونی
bailey
باروی بیرونی
external socket
پریز بیرونی
extrados springing line
پاطاق بیرونی
outwall
دیوار بیرونی
outworld
جهان بیرونی
extrinsic
بیرونی خارجی
foreign
بیرونی ناجور
the crown of the teeth
دندان بیرونی
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
outer work function
انرژی خروج بیرونی
outer shell electron
الکترون لایه بیرونی
the crown of the teeth
قسمت بیرونی دندان
horn-work
[استحکامات بیرونی با دو سنگر]
outpart
قسمت بیرونی یا دوردست
outside influence
نفوذ بیرونی یا خارجی
scarf skin
پوشش یاغلاف بیرونی
over-
بیرونی شفا یافتن
externally heated arc
قوس گرمیونایی بیرونی
outed
فاش شدن بیرونی
over
بیرونی شفا یافتن
outgoing traffic
جاده به راستای بیرونی
rind
پوسته بیرونی هرچیزی
chorion
پرده بیرونی جنین
rinds
پوسته بیرونی هرچیزی
out
فاش شدن بیرونی
base court
حیاط بیرونی یاعقبی
toa
قسمت بیرونی سر چوب
out-
فاش شدن بیرونی
exteriority
حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
geophysics
علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
labrum
لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
external ear
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
outer ear
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
in-
بطرف
in
بطرف
at
بطرف
levo
بطرف چپ
into
بطرف
to
بطرف روبطرف
homeward
بطرف منزل
frontwards
بطرف جلو
heavenward
بطرف اسمان
edgeways
بطرف جلوباشد
onwards
بطرف جلو
upwards
بطرف بالا
upgrading
بطرف بالا
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
rearward
بطرف عقب
orient
بطرف خاوررفتن
cephalad
متمایل بطرف سر
coastward
بطرف ساحل
coastwards
بطرف ساحل
orienting
بطرف خاوررفتن
orients
بطرف خاوررفتن
upgrade
بطرف بالا
upgraded
بطرف بالا
cityward
بطرف شهر
toward
بطرف نسبت به
home
بطرف خانه
upgrades
بطرف بالا
homes
بطرف خانه
upward
بطرف بالا
frontward
بطرف جلو
atop
بطرف بالا
eastwards
بطرف مشرق
earthwards
بطرف زمین
earthward
بطرف زمین
downwards
بطرف پائین
mesail
بطرف وسط
mediad
بطرف وسط
on
بعلت بطرف
manward
بطرف انسان
with
بطرف درجهت
mesal
بطرف وسط
abaft
بطرف عقب
to the east of
بطرف مشرق
edgewise
بطرف لبه
dorsad
بطرف پشت
riverward
بطرف رودخانه
aport
بطرف چپ کشتی
apporro
بطرف جلو
pakkorro
بطرف بیرون
forwards
بطرف جلو
deasil
متمایل بطرف راست
downswing
نوسان بطرف پایین
nobbled
بطرف خود اوردن
southern
جنوبا بطرف جنوب
ashore
بکنار بطرف ساحل
front
بطرف جلو روکردن به
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
fronting
بطرف جلو روکردن به
gravitates
متمایل شدن بطرف
nobbling
بطرف خود اوردن
downstroke
ضربه بطرف پایین
gravitating
متمایل شدن بطرف
nobbles
بطرف خود اوردن
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitate
متمایل شدن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
stern ward
بطرف عقب کشتی
norther
بیشتر بطرف شمال
northeastward
بطرف شمال شرقی
nobble
بطرف خود اوردن
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
athwart
از طرفی بطرف دیگر
southeastward
بطرف جنوب شرقی
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
inboard
بطرف مرکز کشتی
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
upthrust
حرکت بطرف بالا
adaxial
متمایل بطرف محور
northwardly
بطرف شمال شمالی
uptilt
بطرف بالا کج کردن
lean
تکیه دادن بطرف
northwestwards
بطرف شمال غربی
phototropism
گرایش بطرف نور
leaned
تکیه دادن بطرف
leans
تکیه دادن بطرف
upwell
بطرف بالا رفتن
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
stern wards
بطرف عقب کشتی
astern
بطرف عقب پسین
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
starboard
بطرف راست حرکت کردن
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
adductor
تمایل عضو بطرف محور
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
bate
بال زدن بطرف پایین
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
pull
بطرف خود کشیدن کشش
overhand
بازی با دست بطرف بالا
evanesce
بطرف صفر میل کردن
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
place kick
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
upload
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
leg break
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com