English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English Persian
to win over to one's side بطرف خوداوردن
Other Matches
to bring any one to his knees کسیرارافرمان خوداوردن کسیرامعلم کردن
coopt انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
in بطرف
levo بطرف چپ
at بطرف
in- بطرف
into بطرف
heavenward بطرف اسمان
riverward بطرف رودخانه
frontward بطرف جلو
toward بطرف نسبت به
pakkorro بطرف بیرون
atop بطرف بالا
without بطرف خارج
on بعلت بطرف
rearward بطرف عقب
onwards بطرف جلو
abaft بطرف عقب
aport بطرف چپ کشتی
edgewise بطرف لبه
to the east of بطرف مشرق
eastwards بطرف مشرق
earthwards بطرف زمین
earthward بطرف زمین
downwards بطرف پائین
dorsad بطرف پشت
frontwards بطرف جلو
mesal بطرف وسط
coastwards بطرف ساحل
coastward بطرف ساحل
manward بطرف انسان
cephalad متمایل بطرف سر
mediad بطرف وسط
mesail بطرف وسط
apporro بطرف جلو
upgrading بطرف بالا
upgrades بطرف بالا
edgeways بطرف جلوباشد
upward بطرف بالا
forwards بطرف جلو
with بطرف درجهت
home بطرف خانه
homes بطرف خانه
orient بطرف خاوررفتن
orienting بطرف خاوررفتن
to بطرف روبطرف
orients بطرف خاوررفتن
cityward بطرف شهر
homeward بطرف منزل
upwards بطرف بالا
upgrade بطرف بالا
upgraded بطرف بالا
leans تکیه دادن بطرف
nobbled بطرف خود اوردن
cephalad متمایل بطرف راس
astern بطرف عقب پسین
uptilt بطرف بالا کج کردن
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
upthrust حرکت بطرف بالا
northeastward بطرف شمال شرقی
norther بیشتر بطرف شمال
nobbles بطرف خود اوردن
nobbling بطرف خود اوردن
southern جنوبا بطرف جنوب
fronting بطرف جلو روکردن به
deasil متمایل بطرف راست
front بطرف جلو روکردن به
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
downstroke ضربه بطرف پایین
inboard بطرف مرکز کشتی
inwards or inward بطرف داخل بباطن
downswing نوسان بطرف پایین
upwell بطرف بالا رفتن
athwart از طرفی بطرف دیگر
stern wards بطرف عقب کشتی
nobble بطرف خود اوردن
phototropism گرایش بطرف نور
ashore بکنار بطرف ساحل
gravitating متمایل شدن بطرف
gravitates متمایل شدن بطرف
gravitated متمایل شدن بطرف
gravitate متمایل شدن بطرف
southeastward بطرف جنوب شرقی
stern ward بطرف عقب کشتی
outward بطرف خارج بیرونی
outwards بطرف خارج بیرونی
lean تکیه دادن بطرف
adaxial متمایل بطرف محور
upstroke خط منبسط بطرف بالا
northwardly بطرف شمال شمالی
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
leaned تکیه دادن بطرف
northwestwards بطرف شمال غربی
step turn چرخش بطرف پایین تپه
evanesce بطرف صفر میل کردن
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
strelli غلت عقب بطرف بالانس
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
retrorse بطرف پایین و عقب خم شده
outcurve انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
overhand بازی با دست بطرف بالا
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
pulls بطرف خود کشیدن کشش
bate بال زدن بطرف پایین
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
transposing بطرف دیگر معادله بردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
pull بطرف خود کشیدن کشش
westward بسوی باختر بطرف مغرب
adductor تمایل عضو بطرف محور
transpose بطرف دیگر معادله بردن
cockshot پرتاب تیر بطرف هدف
transposes بطرف دیگر معادله بردن
cockshy پرتاب تیر بطرف هدف
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
gravitating بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitate بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
banked turn انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
comebacker ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
levorotary دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotatory دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
lordosis انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
leg break بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
upload نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
transposition انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inflexed منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
down سوی پایین بطرف پایین
inshore بطرف ساحل جلو ساحل
eastern ساکن شرق بطرف شرق
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com