English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
nobble بطرف خود اوردن
nobbled بطرف خود اوردن
nobbles بطرف خود اوردن
nobbling بطرف خود اوردن
Other Matches
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
into بطرف
levo بطرف چپ
in بطرف
in- بطرف
at بطرف
cephalad متمایل بطرف سر
earthwards بطرف زمین
to the east of بطرف مشرق
edgewise بطرف لبه
frontward بطرف جلو
homes بطرف خانه
home بطرف خانه
aport بطرف چپ کشتی
abaft بطرف عقب
frontwards بطرف جلو
earthward بطرف زمین
downwards بطرف پائین
without بطرف خارج
upwards بطرف بالا
cityward بطرف شهر
to win over to one's side بطرف خوداوردن
coastward بطرف ساحل
coastwards بطرف ساحل
orients بطرف خاوررفتن
apporro بطرف جلو
orient بطرف خاوررفتن
dorsad بطرف پشت
upgrades بطرف بالا
edgeways بطرف جلوباشد
upgraded بطرف بالا
upgrade بطرف بالا
onwards بطرف جلو
homeward بطرف منزل
pakkorro بطرف بیرون
upward بطرف بالا
forwards بطرف جلو
eastwards بطرف مشرق
on بعلت بطرف
rearward بطرف عقب
riverward بطرف رودخانه
upgrading بطرف بالا
to بطرف روبطرف
toward بطرف نسبت به
atop بطرف بالا
manward بطرف انسان
mediad بطرف وسط
mesail بطرف وسط
with بطرف درجهت
mesal بطرف وسط
heavenward بطرف اسمان
orienting بطرف خاوررفتن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
stern wards بطرف عقب کشتی
outward بطرف خارج بیرونی
inwards or inward بطرف داخل بباطن
lean تکیه دادن بطرف
phototropism گرایش بطرف نور
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
leaned تکیه دادن بطرف
leans تکیه دادن بطرف
downswing نوسان بطرف پایین
downstroke ضربه بطرف پایین
deasil متمایل بطرف راست
astern بطرف عقب پسین
upwell بطرف بالا رفتن
gravitate متمایل شدن بطرف
fronting بطرف جلو روکردن به
front بطرف جلو روکردن به
stern ward بطرف عقب کشتی
southeastward بطرف جنوب شرقی
outwards بطرف خارج بیرونی
southern جنوبا بطرف جنوب
ashore بکنار بطرف ساحل
gravitating متمایل شدن بطرف
northwestwards بطرف شمال غربی
northwardly بطرف شمال شمالی
norther بیشتر بطرف شمال
northeastward بطرف شمال شرقی
gravitates متمایل شدن بطرف
gravitated متمایل شدن بطرف
cephalad متمایل بطرف راس
adaxial متمایل بطرف محور
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
inboard بطرف مرکز کشتی
upthrust حرکت بطرف بالا
athwart از طرفی بطرف دیگر
uptilt بطرف بالا کج کردن
upstroke خط منبسط بطرف بالا
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
pulls بطرف خود کشیدن کشش
adductor تمایل عضو بطرف محور
pull بطرف خود کشیدن کشش
bate بال زدن بطرف پایین
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
evanesce بطرف صفر میل کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
transpose بطرف دیگر معادله بردن
transposes بطرف دیگر معادله بردن
cockshy پرتاب تیر بطرف هدف
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
strelli غلت عقب بطرف بالانس
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
step turn چرخش بطرف پایین تپه
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
retrorse بطرف پایین و عقب خم شده
transposing بطرف دیگر معادله بردن
overhand بازی با دست بطرف بالا
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
westward بسوی باختر بطرف مغرب
cockshot پرتاب تیر بطرف هدف
outcurve انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
banked turn انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
levorotatory دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitate بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
gravitated بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
levorotary دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitates بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
comebacker ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
lordosis انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
upload نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
leg break بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inflexed منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
eastern ساکن شرق بطرف شرق
inshore بطرف ساحل جلو ساحل
down سوی پایین بطرف پایین
inductility اوردن
cataract اب اوردن
cataracts اب اوردن
brings اوردن
immigrating اوردن
stretches کش اوردن
procure اوردن
procures اوردن
go for اوردن
ascites اب اوردن
procured اوردن
leavens ور اوردن
run short کم اوردن
run out of کم اوردن
stretched کش اوردن
stretch کش اوردن
bring in اوردن
classicize در اوردن
leavening ور اوردن
leaven ور اوردن
bring back پس اوردن
immigrate اوردن
immigrated اوردن
bringing اوردن
procuring اوردن
immigrates اوردن
bring اوردن
to put in remembrance اوردن
fetches اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com