Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
tentatively
بطور ازمایشی
Search result with all words
waggle
چوب گلف را بطور ازمایشی جلو و عقب بردن
waggled
چوب گلف را بطور ازمایشی جلو و عقب بردن
waggles
چوب گلف را بطور ازمایشی جلو و عقب بردن
waggling
چوب گلف را بطور ازمایشی جلو و عقب بردن
Other Matches
tentative
ازمایشی
thrust
تک ازمایشی
thrusting
تک ازمایشی
thrusts
تک ازمایشی
experimental
ازمایشی
probationary period
دوره ازمایشی
probative
ازمایشی اکتشافی
probatory
ازمایشی اکتشافی
pilot
راندن ازمایشی
piloted
راندن ازمایشی
pilots
راندن ازمایشی
measuring well
چاه ازمایشی
tentative
ازمایشی موقت
tentative
به طور ازمایشی
test run
اجرای ازمایشی
probation
دوره ازمایشی
test point
سوزن ازمایشی
Test matches
مسابقه ازمایشی
Test match
مسابقه ازمایشی
test specimen
نمونه ازمایشی
test run
رانش ازمایشی
trial offer
عرضه ازمایشی
sampling offer
عرضه ازمایشی
trial order
سفارش ازمایشی
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
bore hole
چاه ازمایشی
prototype
نمونه ازمایشی
prototypes
نمونه ازمایشی
verification fire
تیراندازی ازمایشی
pilot model
نمونه ازمایشی
on probation
در دوره ازمایشی
dead load
بار ازمایشی
trail run
رانش ازمایشی
trial balance
ترازنامه ازمایشی
trial balance
تراز ازمایشی
trial elevation
درجه ازمایشی
trial function
تابع ازمایشی
trial hole
چاه ازمایشی
proof load
بار ازمایشی
check problem
مسئله ازمایشی
experimental psychology
روانشناسی ازمایشی
study
طرح ازمایشی
studying
طرح ازمایشی
experimental method
روش ازمایشی
experimental control
کنترل ازمایشی
experimental data
دادههای ازمایشی
pilot model
مدل ازمایشی
experimental error
خطای ازمایشی
experimental extinction
خاموشی ازمایشی
tentative plan
طرح ازمایشی
experimental group
گروه ازمایشی
test piece
نمونه ازمایشی
test pattern
طرح ازمایشی
experimental variable
متغیر ازمایشی
experimental probability
احتمال ازمایشی
test data
دادههای ازمایشی
dry run
اجرای ازمایشی
test pit
گودال ازمایشی
empiric
ازمایشی تجربی
prep
مسابقه ازمایشی
trial runs
استفاده ازمایشی
trial run
استفاده ازمایشی
studies
طرح ازمایشی
check sweeping
مین روبی ازمایشی
trial
ازمایش کردن ازمایشی
quasi experimental designs
طرحهای شبه ازمایشی
wind sprint
مسابقه ازمایشی دو سرعت
experimental neurosis
روان رنجوری ازمایشی
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
trials
ازمایش کردن ازمایشی
testable
امتحان پذیر ازمایشی
search sweeping
مین روبی ازمایشی
prolusion
مقاله ازمایشی تمهید
sketches
پیش نویس ازمایشی
sketch
پیش نویس ازمایشی
sketched
پیش نویس ازمایشی
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
trialling
مسابقه ازمایشی موتورسیکلت رانی
tamp
دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
shakedown
دوره ازمایشی عملیات ناو
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
downrange
دورتر از محل پرتاب ودرمسیر ازمایشی خود
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
damp land pit curing
نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
fog curing room
اطاق نمداری که نمونههای بتن ازمایشی را در ان نگهداری میکنند
check sum
جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
experimental free handicap
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
bench check
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
test driver
برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
differential compression check
ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
dry run
رانش ازمایشی رانش تمرینی
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
confusedly
بطور در هم و بر هم
loosely
بطور شل یا ول
meanly
بطور بد
streakily
بطور خط خط
flabbily
بطور شل و ول
wetly
بطور تر
atilt
بطور کج
transtively
بطور
lastingly
بطور پا بر جا
durably
بطور مستمر
clandestinely
بطور مخفی
digressively
بطور منحرف
detestably
بطور منفور
pregnantly
بطور پر معنی
chimerically
بطور واهی
choicely
بطور پسندیده
circularly
بطور مدور
preliminarily
بطور مقدمه
durably
بطور مداوم
dingily
بطور تیره
dispersedly
بطور متفرق
cannily
بطور عاقلانه
cardinally
بطور مهم
catercorner
بطور مورب
preposterously
بطور غیرطبیعی
catercornered
بطور مورب
divergently
بطور متباین
preposterously
بطور مهمل
elliptically
بطور مستتر
preciously
بطور گرانبها
centrically
بطور مرکزی
disconnectedly
بطور منفصل
discernibly
بطور معلوم
cephalad
بطور راسی
disagreeably
بطور نامطبوع
editorially
بطور چاپی
by way of exception
بطور استثناء
determinately
بطور معین
destructively
بطور مخرب
consumedly
بطور زیاد
contagiously
بطور مسری
prolifically
بطور بارخیز
contrarily
بطور متضاد
preventively
بطور دافع
prevalently
بطور شایع
primely
بطور اعلی
contrary to nature
بطور معجزه
deplorably
بطور اسفناک
declaredly
بطور اعلام
doubliy
بطور مضاعف
cozily
بطور راحت
preposterously
بطور نا معقول
connectedly
بطور متصل
cloudily
بطور تیره
prosperouly
بطور مساعد
emblematically
بطور کنایه
comkplimentarily
بطور تعارفی
commodiously
بطور راحت
compatibly
بطور موافق
compositely
بطور مرکب
comprehensibly
بطور مفهوم
comprehensively
بطور جامع
desultorily
بطور بی ترتیب
destructively
بطور مهلک
compulsorily
بطور اجباری
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
problematically
بطور مشکوک
by contract
بطور مقاطعه
magnificently
بطور باشکوه
ineffectually
بطور بی فایده
signally
بطور برجسته
ineffectually
بطور بیهوده
simpliciter
بطور مطلق
sorrily
بطور پست
increasingly
بطور زیادشونده
spicily
بطور زننده
spirally
بطور مارپیچ
seductively
بطور فریبنده
illusorily
بطور فریبنده
illusively
بطور فریبنده
acceptably
بطور پسندیده
intricately
بطور پیچیده
magnificently
بطور عالی
dismally
بطور مخوف
dismally
بطور مشئوم
terribly
بطور مخوف
frightfully
بطور مخوف
secondarily
بطور متوسط
secundine naturam
بطور طبیعی
serially
بطور مسلسل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com