Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
indicatively
بطور اشاره
Other Matches
innuendos
اشاره تلویحا اشاره کردن
implies
اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply
اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendo
اشاره تلویحا اشاره کردن
implying
اشاره داشتن بر اشاره کردن
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
martially
بطور جنگی بطور نظامی
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively
بطور نافذ بطور زننده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
beckoned
اشاره
action
اشاره
beckons
اشاره
allusion
اشاره
symbol
اشاره
inking
اشاره
hinted
اشاره
implication
اشاره
hint
اشاره
mention
اشاره
tip
اشاره
mentions
اشاره
intimation
اشاره
indication
اشاره
actions
اشاره
intimations
اشاره
mentioning
اشاره
pointer
اشاره گر
suggestions
اشاره
suggestion
اشاره
pointers
اشاره گر
beckon
اشاره
beckoning
اشاره
references
اشاره
allusions
اشاره
gestured
اشاره
referral
اشاره
manifest
اشاره
slurred
اشاره
insinuation
اشاره
warning
اشاره
slurs
اشاره
cell pointer
اشاره گر سل
in reference to
با اشاره به
insinuative
اشاره
promptings
اشاره
reference
اشاره
gesturing
اشاره
gesture
اشاره
nutation
اشاره با سر
slur
اشاره
prompting
اشاره
warnings
اشاره
hints
اشاره
referrals
اشاره
manifests
اشاره
manifesting
اشاره
manifested
اشاره
slurring
اشاره
implications
اشاره
inkling
اشاره
beck
اشاره
with reference to
با اشاره به
ensigns
اشاره دسته
ensign
اشاره دسته
tuch
اشاره کردن
indicant
اشاره نما
gest
قیافه اشاره
geste
قیافه اشاره
pointing device
دستگاه اشاره گر
sp
اشاره گرپشته
hand gesture
اشاره دست
suggestive
اشاره کننده
abode
اشاره کردن
abodes
اشاره کردن
motion
اشاره کردن
motioning
اشاره کردن
motions
اشاره کردن
symbol
رمز اشاره
signaller
اشاره کننده
stack pointer
اشاره گر پشته
to raise
اشاره کردن
to throw out
اشاره کردن
suggestible
اشاره کردنی
to make a motion
اشاره کردن
record printer
اشاره گر رکورد
short notice
باکوچکترین اشاره
to touch upon
اشاره کردن
to bring up
اشاره کردن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
adumbrative
اشاره کننده
allusive
اشاره کننده
that
اشاره بدور
insinuatingly
اشاره کنان
modally
با اشاره بوجه
eyewink
اشاره با چشم
d. pronoun
ضمیر اشاره
mentions
اشاره کردن
d. adjective
صفت اشاره
motioned
اشاره کردن
infers
اشاره کردن بر
insinuate
به اشاره فهماندن
insinuated
به اشاره فهماندن
mentioning
اشاره کردن
hints
اشاره کردن
gesticulation
اشاره با سر و دست
gesticulations
اشاره با سر و دست
nudge
اشاره کردن
nudged
اشاره کردن
suggests
اشاره کردن بر
suggesting
اشاره کردن بر
suggested
اشاره کردن بر
suggest
اشاره کردن بر
nudges
اشاره کردن
nudging
اشاره کردن
inferring
اشاره کردن بر
hint
اشاره کردن
inferred
اشاره کردن بر
hinted
اشاره کردن
infer
اشاره کردن بر
insinuates
به اشاره فهماندن
point
اشاره کردن
mention
اشاره کردن
allude
اشاره کردن
alluded
اشاره کردن
alludes
اشاره کردن
alluding
اشاره کردن
signal
با اشاره رساندن
signaled
با اشاره رساندن
signalled
با اشاره رساندن
beckons
اشاره کردن
beckoning
اشاره کردن
flag wagging
اشاره باپرچم
to touch on
اشاره کردن
beckoned
اشاره کردن
beckon
اشاره کردن
cheep
اشاره مختصرکردن به
cheep
اشاره مختصر
sign language
زبان اشاره
sign languages
مکالمه با اشاره
sign language
مکالمه با اشاره
demonstrative
اسم اشاره
sign languages
زبان اشاره
demonstrative
صفت اشاره
implicit
اشاره شده مفهوم
pinpointed
با دقت اشاره کردن به
pinpoint
با دقت اشاره کردن به
pinpointing
با دقت اشاره کردن به
connotative
اشاره ضمنی کننده
connote
اشاره ضمنی کردن
contra indicate
اشاره برخلاف داشتن
pinpoints
با دقت اشاره کردن به
insinuative
اشاره کننده خود جا کن
bywords
اشاره یانگاه مختصر
byword
اشاره یانگاه مختصر
insinuator
چاپلوس اشاره کننده
to point to something
به چیزی اشاره کردن
impilcative
اشاره کننده رساننده
expressive
حاکی اشاره کننده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
pointer chasing
تعقیب اشاره گرها
winks
باچشم اشاره کردن
poniter
عقربک اشاره کننده
winked
باچشم اشاره کردن
wink
باچشم اشاره کردن
above noted
بالا اشاره شده
to make a gesture of apology
با اشاره معذرت خواستن
gesticulator
اشاره کننده با سر و دست
symbol
رمز اشاره شاخص
winking
باچشم اشاره کردن
pointer chain
زنجیر اشاره گرها
he was signalled to go
باو اشاره شد که برود
he was motioned to go
باو اشاره شد که برود
he gave me a sign to go
اشاره کرد که بروم
he aimed it at me
اشاره اش بمن بود
indicative
خبر دهنده اشاره کننده
gesticulative
وابسته به اشاره با سرو دست
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to smack of something
<idiom>
اشاره کردن
[اصطلاح مجازی]
biased
داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com