Dictiornary-Farsi | بطور اشکار یا معلوم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
obviously	بطور اشکار یا معلوم


Other Matches

discernibly	بطور معلوم
manifestly	بطور معلوم
notoriously	بطور اشکار
patently	بطور اشکار
palpably	بطور محسوس یا اشکار
disruptive pattern	اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
his parentage isunknown	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
manifest	اشکار اشکار ساختن
manifests	اشکار اشکار ساختن
manifested	اشکار اشکار ساختن
manifesting	اشکار اشکار ساختن
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
assignable	معلوم
inevidence	معلوم
sharp cut	معلوم
determinate	معلوم
to the fore	معلوم
intelligible	معلوم
the active voice	معلوم
obvious	معلوم
given	معلوم
invisible	نا معلوم
indistinct	نا معلوم
It was revealed that … It transpired that . . .	معلوم شد که ...
active	معلوم
illiquid	نا معلوم
pronounced	معلوم
definite	معلوم
overt	معلوم
known	معلوم
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
plainest	اشکار
crying	اشکار
obvious	اشکار
inevidence	اشکار
flagrant	اشکار
plain	اشکار
plainer	اشکار
open	اشکار
explicit	اشکار
semblable	اشکار
opens	اشکار
inapparent	نا اشکار
plains	اشکار
uncovered	اشکار
opened	اشکار
patented	اشکار
patent	اشکار
out-	اشکار
open-and-shut	اشکار
apparent	اشکار
clears	:اشکار
overt	اشکار
burning disgrace	اشکار
evident	اشکار
patenting	اشکار
open and shut	اشکار
out	اشکار
clearest	:اشکار
clearer	:اشکار
clear	:اشکار
outed	اشکار
conspicuous	اشکار
patents	اشکار
known	معلوم کردن
vaguer	غیر معلوم
vague	غیر معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …	از قرار معلوم ...
familiarises	معلوم کردن
to make known	معلوم کردن
given conditions	شرایط معلوم
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
the active voice	فعل معلوم
that depends	معلوم نیست
verb active	فعل معلوم
seemingly	از قرار معلوم
to bring tl light	معلوم کردن
To make known . To signify .	معلوم کردن
It was clear that she had lied .	دروغش معلوم شد
to come to light	معلوم شدن
ascertained	معلوم کردن
cretain	معلوم بعض
noticeably	بطوربرجسته یا معلوم
familiarizing	معلوم کردن
familiarizes	معلوم کردن
familiarized	معلوم کردن
familiarize	معلوم کردن
familiarising	معلوم کردن
familiarised	معلوم کردن
ascertain	معلوم کردن
ascertaining	معلوم کردن
ascertains	معلوم کردن
known target	هدف معلوم
evidently	از قرار معلوم
presumedly	از قرار معلوم
kithe	معلوم شدن
known datum point	ایستگاه معلوم
known distance	مسافت معلوم
known data	عناصر معلوم
known distance	فاصله معلوم
vaguest	غیر معلوم
to reveal itself	اشکار شدن
glaring	اشکار مشهور
let out	اشکار ساختن
detection	اشکار سازی
public	عامه اشکار
to lay open	اشکار ساختن
flagrantly	باوقاحت اشکار
lay open	اشکار کردن
manifestation	اشکار سازی
undisguised	اشکار بی تلبیس
manifestations	اشکار سازی
transpicuous	روشن اشکار
transpicuous	فرا اشکار
roundly	بی پرده اشکار
decryption	اشکار سازی
displaying	اشکار کردن
displayed	اشکار کردن
display	اشکار کردن
manifester	اشکار کننده
market overt	بازار اشکار
conspicuous defect	عیب اشکار
displays	اشکار کردن
axioms	حقیقت اشکار
manifest need	نیاز اشکار
manifestative	اشکار سازنده
decrypt	اشکار ساختن
kithe	اشکار ساختن
it will manifest it self	اشکار خواهد شد
reveals	اشکار کردن
visible balance	تراز اشکار
revealed	اشکار کردن
reveal	اشکار کردن
to make known	اشکار ساختن
signalled	اشکار مشخص
opened	ازاد اشکار
self evident	خود اشکار
detects	اشکار کردن
explicit cost	هزینه اشکار
unfolded	اشکار کردن
barer	ساده اشکار
revealed preference	رجحان اشکار
unfolding	اشکار کردن
revealed preference	ترجیح اشکار
revealer	اشکار کننده
bared	ساده اشکار
bare	ساده اشکار
unfold	اشکار کردن
open	ازاد اشکار
known	اشکار ساختن
amende honorable	عذرخواهی اشکار
visible	مرئی اشکار
opens	ازاد اشکار
explicit behavior	رفتار اشکار
self explaining	واضح اشکار
axiom	حقیقت اشکار
overt behavior	رفتار اشکار
self-explanatory	واضح اشکار
self explanatory	واضح اشکار
frequency demodulation	اشکار ساختن
baring	ساده اشکار
signal	اشکار مشخص
signaled	اشکار مشخص
unfolds	اشکار کردن
detect	اشکار کردن
explicit	اشکار صاف
evident to any one	نزدهمه اشکار
barest	ساده اشکار
detected	اشکار کردن
detecting	اشکار کردن
avowal	افهار اشکار
avowals	افهار اشکار
bares	ساده اشکار
time will tell	در آینده معلوم می شود
it will manifest it self	معلوم خواهد گشت
present participle	وجه وصفی معلوم
fatherless	فاقد مولف معلوم
at a specified time	در وقت معین یا معلوم
participle	وجه وصفی معلوم
deponent	درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
apparent	معلوم وارث مسلم
he proved to know the secret	معلوم شد راز را میداند
present participles	وجه وصفی معلوم
participles	وجه وصفی معلوم
It is not known yet . It is not settled yet .	هنوز معلوم نیست
taskwork	کار معلوم کارناخوشایند
palpable	قابل لمس اشکار
to make public	اشکار یا علنی کردن
overt homosexuality	همجنس خواهی اشکار
self revelation	خود اشکار سازی
open to the public	اشکار در نزد همه
plain text	متن واضح و اشکار