English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
ham بطور اغراق امیزی عمل کردن
Other Matches
hyperbolize بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
fret رنگ امیزی کردن
limn رنگ امیزی کردن
bepaint رنگ امیزی کردن
to blend colours زنگ امیزی کردن
lay in رنگ امیزی کردن
frets رنگ امیزی کردن
garnishing رنگ امیزی کردن برای استتار
overstrain اغراق امیز کردن
overstate اغراق امیز کردن
overstated اغراق امیز کردن
overstates اغراق امیز کردن
exaggerating اغراق امیز کردن
overstating اغراق امیز کردن
exaggerate اغراق امیز کردن
exaggerates اغراق امیز کردن
merge در هم امیزی
merges در هم امیزی
confluence هم امیزی
syncrasy هم امیزی
confluences هم امیزی
miraculousness اعجاز امیزی
riskiness مخاطره امیزی
polychromy رنگ امیزی
pigmentation رنگ امیزی
colouring رنگ امیزی
sociability مردم امیزی
coloring رنگ امیزی
colouration رنگ امیزی
oppressiveness ستم امیزی
sententiousness نصیحت امیزی
coloration رنگ امیزی
color wheel گردونه رنگ امیزی
bovarism در هم امیزی خیال و واقعیت
color codig رنگ امیزی با علامت
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
instructiveness تعلیم امیزی بودن
boot topping رنگ امیزی خط ابخور
binaural fusion در هم امیزی شنود دو گوش
colornig power قدرت رنگ امیزی
flicker fusion frequency بسامد در هم امیزی سوسوها
pallet knife ماله رنگ امیزی
offensiveness اهانت امیزی بدی
manhelper دستک رنگ امیزی
manhelper چوب رنگ امیزی
bring off به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
piquancy گوشه داری طعنه امیزی
high-flown با اغراق
exaggeration اغراق
hyperbolist اغراق گو
magnifcation اغراق
hyperbole اغراق
fulsomeness اغراق
overstatements اغراق
exaggerator اغراق گو
extravaganzas اغراق
overstatement اغراق
extravaganza اغراق
overstates اغراق گفتن در
overstate اغراق گفتن در
overstated اغراق گفتن در
overcolour اغراق امیزکردن
exaggeratory اغراق امیز
overstating اغراق گفتن در
exaggerative اغراق امیز
draw it mild اغراق نگو
to put it on اغراق گفتن
to pile it on اغراق گفتن
to draw the long bow اغراق گفتن
to throw the hatchet اغراق گفتن
to draw the long اغراق گفتن
hyperbole صنعت اغراق
hyperbolically از روی اغراق
sententious اغراق امیز
hyperbolize اغراق گفتن
to pull اغراق گفتن
high flown اغراق امیز
hyperbolic اغراق امیز
by the holy poker سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to take with a grain of salt اغراق امیز دانستن
fulsome زننده اغراق امیز
apotheoses ستایش اغراق امیز
apotheosis ستایش اغراق امیز
highfalutin اغراق امیز قلنبه
exaggerated مبلغ اغراق امیز
talll بلند قد اغراق امیز
reclame اگهی اغراق امیز
palettes لوحه سوراخ دار بیضی یامستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی
palette لوحه سوراخ دار بیضی یامستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
extolling ارتقاء دادن اغراق گفتن
longbow اغراق گویی کمان دستی
longbows اغراق گویی کمان دستی
to overshoot oneself پرت شدن اغراق گفتن
boast سخن اغراق امیز گفتن
extol ارتقاء دادن اغراق گفتن
boasts سخن اغراق امیز گفتن
extols ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolled ارتقاء دادن اغراق گفتن
boasted سخن اغراق امیز گفتن
chiaroscuro نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
twister کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
razzmatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
carnival [American E] تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
funfair تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
twisters کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
shivaree تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hustle and bustle تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hoopla تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzamatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
bighead عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
apotheosize تکریم اغراق امیز نمودن بدرجهء خدایی پرستیدن
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
summarized بطور مختصربیان کردن
summarising بطور مختصربیان کردن
summarised بطور مختصربیان کردن
summarises بطور مختصربیان کردن
summarizing بطور مختصربیان کردن
summarizes بطور مختصربیان کردن
summarize بطور مختصربیان کردن
fuchsin رنگ قرمز مایل به ابی که برای رنگ امیزی پشم وابریشم وچرم بکا رمیرود
fuchsine رنگ قرمز مایل به ابی که برای رنگ امیزی پشم وابریشم وچرم بکا رمیرود
neutralising بطور شیمیایی خنثی کردن
still hunt بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
neutralizing بطور شیمیایی خنثی کردن
spiritualize بطور معنوی تفسیر کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
neutralised بطور شیمیایی خنثی کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
neutralises بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralizes بطور شیمیایی خنثی کردن
to sharply rebuff somebody بطور خشن کسی را رد کردن
neutralize بطور شیمیایی خنثی کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
maladminister بطور سوء اداره کردن
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
martially بطور جنگی بطور نظامی
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillating بطور لذت بخشی تحریک کردن
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
to frown at somebody disapprovingly به کسی بطور ناخشنود اخم کردن
titillated بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillates بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillate بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
maunder بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
misfile بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
transect بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
transtively بطور
confusedly بطور در هم و بر هم
lastingly بطور پا بر جا
meanly بطور بد
flabbily بطور شل و ول
atilt بطور کج
streakily بطور خط خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com