English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
ripely بطور اماده
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
martially بطور جنگی بطور نظامی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
setting up اماده
abler اماده
ready اماده
readying اماده
equipped اماده
sets اماده
accoutred اماده
ablest اماده
in form اماده
set اماده
provided اماده
in the saddle اماده
accoutrements اماده
ready made اماده
lief اماده
ready-made اماده
in kelter اماده
in store اماده
in gear اماده
in full fig اماده
fresh اماده
stock اماده
prompts اماده
yare اماده
susceptible اماده
prompt اماده
minded اماده
prompted اماده
freshest اماده
fresh- اماده
stocked اماده
handier اماده
readied اماده
supplying اماده
supplied اماده
supply اماده
handy اماده
handiest اماده
yoi اماده
readies اماده
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
snug اماده ومجهز
apt متمایل اماده
prepares اماده کردن
prepare اماده کردن
beforehand قبلا اماده
bound : اماده رفتن
unlimber اماده کردن
prompt to go اماده رفتن
alerts اماده باش
drafts اماده کردن
drafted اماده کردن
sets اماده کردن
to string up اماده کردن
setting up اماده کردن
accommodates اماده کردن
transit mixed concrete بتن اماده
accommodated اماده کردن
on tap اماده کشیدن
rigs اماده شدن
set اماده کردن
rig اماده شدن
preparing اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
rigged اماده شدن
draft اماده کردن
to gird up one's loins اماده کارشدن
pre treatment اماده کردن
to buckle oneself اماده شدن
malcontents اماده شورش
malcontent اماده شورش
preparatory اماده کننده
presents موجود اماده
to a. the ball اماده انداختن
ready for use اماده مصرف
ready mixed concrete بتن اماده
warlike اماده جنگ
ready to die اماده مردن
ready use اماده مصرف
seaworthy اماده دریا
readied اماده کردن
readying اماده کردن
readies اماده کردن
presenting موجود اماده
harness اماده کردن
alerted اماده باش
alert اماده باش
to bargain for منتظریا اماده
ready for duty اماده کار
ready for duty اماده خدمت
ready for operation اماده کار
taut اماده کار
present موجود اماده
harnessing اماده کردن
presented موجود اماده
harnessed اماده کردن
ready اماده کردن
supply اماده کردن
obliging اماده خدمت
indispose اماده ساختن
fledge اماده پروازکردن
coaches اماده ساز
coached اماده ساز
at call اماده فرمان
at or within call اماده فرمان
coach اماده ساز
insusceptible غیر اماده
johnny on the sopt حاضر و اماده
kelter انتظام اماده
make ready اماده کردن
coaching اماده سازی
battailous اماده جنگ
preparation اماده سازی
get ready اماده کردن
bellicose اماده بجنگ
supplying اماده کردن
giglet دخترسبک که اماده
giglot دخترسبک که اماده
action mission ship ناو اماده
primes اماده کردن
acoutre اماده جنگ
acceptancy اماده قبول
primed اماده کردن
he is ready at excuses اماده است
prime اماده کردن
supplied اماده کردن
in gear اماده حرکت
belay اماده کردن
confect اماده کردن
night boat قایق اماده
combat ready اماده به رزم
combat available اماده به رزم
combat available اماده به پرواز
aforehand اماده راحت
provides اماده کردن
fine بسیار اماده
fined بسیار اماده
accoutered اماده جنگ
detonative اماده انفجار
finest بسیار اماده
provide اماده کردن
ready service اماده به کار
mission ready اماده پرواز
preparations اماده کردن
preparation اماده کردن
preparations اماده سازی
set up اماده بکار استقرار
finished goods کالاهای اماده فروش
to fly to arms اماده جنگ شدن
to fit with اماده کردن برای
set position اماده در نقطه اغاز
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
concussion detonation خرج اماده به تخریب
bare base پایگاه اماده نشده
to be prepared to go اماده رفتن بودن
camera ready copy کپی اماده تکثیر
to prepare for war اماده جنگ شدن
deck alert اماده باش عرشه
set up اماده تیراندازی کردن
canned software نرم افزار اماده
dug in استحکامات سنگر اماده
handymen شخص اماده بخدمت
fitting out اماده کردن ناو
fit to work اماده برای کارکردن
finishing paint رنگ سازی اماده
to deliver battle اماده جنگ شدن
finished product کالای اماده فروش
do up اماده استفاده کردن
strip alert اماده باش 5 دقیقهای
forespeak قبلا اماده کردن
armed mine مین اماده انفجار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com