English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
preferably بطور بهتر
Other Matches
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
all the better چه بهتر
better than بهتر از
better بهتر
the more better the best بهتر
so much the better چه بهتر
so much the better for me بهتر من
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
ameliorating بهتر کردن
amelioration بهتر شدن
to change to the better بهتر شدن
modifies بهتر کردن
meliorate بهتر شدن
meliorative بهتر شونده
modify بهتر کردن
the best of all از همه بهتر
modifying بهتر کردن
ameliorated بهتر کردن
ameliorate بهتر کردن
ameliorates بهتر کردن
So much the better. دیگه بهتر
above rubies بهتر از یاقوت
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
ameliorative بهتر شونده
cote بهتر بودن از
on the mend <idiom> بهتر شدن
ameliorator بهتر کننده
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
the better plan is to بهتر این است که .....
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
enhances بهتر یا واضح تر کردن
out act بهتر انجام دادن از
enhance بهتر یا واضح تر کردن
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
modification بهتر کردن مدل
outplay بازی بهتر از حریف
he works better او بهتر کار میکند
it was no better هیچ بهتر نبود
it would be preferble to بهتر خواهد بود
ammunition modification بهتر سازی مهمات
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
improperly بطور غلط بطور نامناسب
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
Better do it than wish it done. <proverb> شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
He is the best physician as physicians go. نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Are you feeling any better? آیا حال شما کمی بهتر است؟
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
soil improvement بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustment تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
You're improving. <idiom> دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lag زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
multipass overlap سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
ours was better than theirs مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
improving بهتر کردن اصلاح کردن
improves بهتر کردن اصلاح کردن
improved بهتر کردن اصلاح کردن
improve بهتر کردن اصلاح کردن
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
streakily بطور خط خط
wetly بطور تر
loosely بطور شل یا ول
transtively بطور
confusedly بطور در هم و بر هم
flabbily بطور شل و ول
atilt بطور کج
lastingly بطور پا بر جا
meanly بطور بد
inarticulately بطور ناشمرده
incommunicably بطور نگفتنی
incommodiously بطور ناراحت
inclusively بطور جامع
inclusively بطور متضمن
by a coincidence <adv.> بطور اتفاقی
inappreciably بطور نامحسوس
inappropriately بطور غیرمقتضی
incisively بطور برنده
inauspiciously بطور مشئوم
kindlity بطور ملایم
inartificially بطور غیرمصنوعی
incommunicatively بطور کم امیزش
indicatively بطور اخباری
accidentally <adv.> بطور اتفاقی
inconsistently بطور متباین
inconsistently بطور ناسازگار
by accident <adv.> بطور اتفاقی
itineratly بطور سیار
itineratly بطور گردنده
inconclusively بطور ناتمام
iuntelligibly بطور مفهوم
inconclusively بطور غیرقطعی
incomprehensibly بطور نامفهوم
incompatibly بطور ناسازگار
lasciviously بطور شهوانی
inanimately بطور بیجان
inadmissibly بطور ناروا
impurely بطور ناپاک
imperviously بطور تاثرناپذیر
impertinently بطور نامربوط
immovably بطور ثابت
by chance <adv.> بطور اتفاقی
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
immaturely بطور نارس
immaterially بطور غیرمادی
imaginarily بطور موهوم
imitatively بطور بدل
imagnarily بطور موهوم
imagnarily بطور خیالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com