Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
hazily
بطور تیره و مبهم
Other Matches
vaguely
بطور مبهم
ambiguously
بطور مبهم
oracularly
بطور سر بسته یا مبهم ازغیب
metaphysically
از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
dully
بطور تیره
mistily
بطور تیره
muddily
بطور تیره
cloudily
بطور تیره
gloomily
بطور تیره
dingily
بطور تیره
murkilly
بطور تاریک یا تیره
obscurely
بطور تیره و نامعلوم
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
obscurest
مبهم
involute
مبهم
veiled
مبهم
obscures
مبهم
amphibolic
مبهم
obscurer
مبهم
esoteric
مبهم
obscuring
مبهم
nubilous
مبهم
hazy
مبهم
nebular
مبهم
enigmatical
مبهم
hazier
مبهم
vaguest
مبهم
vague
مبهم
haziest
مبهم
vaguer
مبهم
ambiguous
مبهم
dusky
مبهم
dim
مبهم
obscured
مبهم
dimmed
مبهم
dims
مبهم
obscure
مبهم
mysterious
مبهم
forked
مبهم
enigmatic
مبهم
misty
مبهم
imprecise
مبهم
slurry
مبهم
irrational
مبهم
opaque
مبهم
pronominal adjective
صفت مبهم
unequivocal
غیر مبهم
obscured
مبهم نامفهوم
obscuring
مبهم نامفهوم
obscurest
مبهم نامفهوم
obscurer
مبهم نامفهوم
obscure
مبهم نامفهوم
obscures
مبهم نامفهوم
incidental
غیر مبهم
oracle
پاسخ مبهم
ambiguous language
زبان مبهم
unequivocally
غیر مبهم
adumbrate
مبهم کردن
oracles
پاسخ مبهم
involved
مبهم گرفتار
ambiguous figure
شکل مبهم
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
obscurantism
سبک نگارش مبهم
ambiguous grammar
دستور زبان مبهم
obfuscation
مبهم و تاریک کردن
obfuscate
مبهم و تاریک کردن
left handedly
بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
enigma
رمز بیان مبهم
enigmas
رمز بیان مبهم
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
murine
از تیره موش جانوری از تیره موش
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
blurs
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blur
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurred
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
ambiguity
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
blurred black ground
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
ambiguities
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
fainted
تیره
faintest
تیره
faints
تیره
gloomier
تیره
dash
خط تیره
gloomiest
تیره
hazy
تیره
darker
تیره
gloomy
تیره
enigmatical
تیره
fainter
تیره
dashed
خط تیره
dashes
خط تیره
dulling
تیره
faint
تیره
hazier
تیره
haziest
تیره
heaviest
تیره
blacker
تیره
blacked
تیره
black
تیره
dullest
تیره
obscures
تیره
dulls
تیره
obscurer
تیره
blackest
تیره
blacks
تیره
heavy
تیره
heavies
تیره
heavier
تیره
darkest
تیره
dull
تیره
dulled
تیره
duller
تیره
obscurest
تیره
type
تیره
typed
تیره
types
تیره
owl light
تیره گی
gens
تیره
fuscous
تیره
owl light
تیره
obscure
تیره
obscuring
تیره
obscured
تیره
families
تیره
family
تیره
dark
<adj.>
تیره
nebulose
تیره
demomination
تیره
muddied
تیره
turbid
تیره
funereal
تیره
fuzzier
تیره
strained
تیره
subfuscous
تیره
murk
تیره
nebulous
تیره
cloudy
تیره
overcast
تیره
fuzziest
تیره
ilk
تیره
murky
تیره
sombrous
تیره
nubilous
تیره
muddy
تیره
darkness
تیره گی
duskish
تیره
muddying
تیره
muddies
تیره
fuzzy
تیره
indistinct
تیره
muddier
تیره
muddiest
تیره
caliginous
تیره
opaque
تیره
lour
تیره شدن
joiner's gauge
خط کش تیره دار
gloom
تیره کردن
terneplate
تیره رنگ
lurid
تیره مستهجن
darken
تیره کردن
luridly
تیره مستهجن
terne
تیره رنگ
obscurer
تیره کردن
soft hyphen
خط تیره اختیاری
soft hyphen
خط تیره شرطی
simple beam
تیره ساده
miserable
تیره بخت
sad coloured
تیره رنگ
obscurest
تیره کردن
muridae
تیره موش
haze
تیره و تار
muscid
از تیره مگس
urtica
تیره گزنه
muscidea
تیره مگس
miserable
تیره روز
bemirch
تیره کردن
bedgown
تیره کردن
to go to the shades
تیره کردن
generic
وابسته به تیره
pith
مغز تیره
musaceae
تیره موز
inturbidate
تیره کردن
obscures
تیره کردن
bedim
تیره کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com