Dictiornary-Farsi | بطور جزئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (12 milliseconds)

English	Persian
fractionally	بطور جزئی
insignificantly	بطور جزئی
negligibly	بطور جزئی
pettily	بطور جزئی


Search result with all words

inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
Other Matches

retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
potties	جزئی
potty	جزئی
remote	جزئی
remoter	جزئی کم
inconsiderable	جزئی
peddling	جزئی
picayune	جزئی
duple	دو جزئی
adaphorous	جزئی
partial	جزئی
piddling	جزئی
paltry	جزئی
remoter	جزئی
remotest	جزئی کم
remotest	جزئی
indifferent	جزئی
peppercorns	جزئی
peppercorn	جزئی
trifling	جزئی
fiddling	جزئی
portions	جزئی
portion	جزئی
sexpartite	شش جزئی
hexamerous	شش جزئی
imperceptible	جزئی
petty	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
negligible	جزئی
retail	جزئی
minute	جزئی
snatchy	جزئی
inappreciable	جزئی
ternal	سه جزئی
triparite	سه جزئی
two limbed	دو جزئی
haxamerous	شش جزئی
picayubnish	جزئی
smallest	جزئی کم
parcel	جزئی از یک کل
remote	جزئی کم
corpuscular	جزئی
snatch	جزئی
nominal	جزئی
rush	جزئی
parcels	جزئی از یک کل
snatching	جزئی
snatches	جزئی
rushing	جزئی
small	جزئی کم
paultry	جزئی
rushed	جزئی
smaller	جزئی کم
snatched	جزئی
incisively	بطور نافذ بطور زننده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
martially	بطور جنگی بطور نظامی
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
skirmish	جنگ جزئی
trivialism	چیز جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
tertramerous	چهار جزئی
nugae	نکات جزئی
multipartite	چند جزئی
pittance	مبلغ جزئی
skirmishes	جنگ جزئی
shading	اختلاف جزئی
heptamerous	هفت جزئی
quadripartite	چهار جزئی
light laod	بار جزئی
it is immaterial	جزئی است
lobed	چند جزئی
minor constituent	عنصر جزئی
minor elements	عناصر جزئی
minuitae	نکات جزئی
minus cule	ریز جزئی
incidental	جزئی ضمنی
a minor incident	یک حادثه جزئی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
opuscule	اثر جزئی
partial order	ترتیب جزئی
gewgaw	چیز جزئی
gewgaws	چیز جزئی
partial plan	برنامه جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
partial pressure	فشار جزئی
clause	جزئی از جمله
clauses	جزئی از جمله
nuances	فرق جزئی
detail	جزئی از اثر
detailing	جزئی از اثر
partial	مغرض جزئی
particular average	خسارات جزئی
partial loss	زیان جزئی
partial function	تابع جزئی
partial fraction	کسر جزئی
little	ناچیز جزئی
retail	جزئی فروشی
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
parial derivative	مشتق جزئی
septempartite	هفت جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
partial competition	رقابت جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
retail dealer	جزئی فروش
partial eqilibrium	تعادل جزئی
nuance	فرق جزئی
retail bin	انبار جزئی
particular average	خسارت جزئی
pair	هرچیز دو جزئی
nip	چیزی جزئی
fewtrils	چیز جزئی
nips	چیزی جزئی
nipped	چیزی جزئی
glim	درک جزئی
flesh wound	زخم جزئی
excursus	بحث جزئی
immaterial	معنوی جزئی
fractional damage	خسارت جزئی
extrinsic	جزئی ضمیمه
fractionary	جزئی خرد
dodecamerous	دوازده جزئی
(not) know the first thing about something <idiom>	اطلاعات جزئی داشتن
retail trade	معامله بصورت جزئی
light load test	ازمایش بار جزئی
hints	چیز خیلی جزئی
pulls	برتری جزئی و مختصر
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )
budges	تکان جزئی خوردن
budged	تکان جزئی خوردن
budge	تکان جزئی خوردن
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
inappreciative	غیر محسوس جزئی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
retail	بصورت جزئی فروختن
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
hint	چیز خیلی جزئی
budging	تکان جزئی خوردن
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
partial carry	رقم تقلی جزئی
partial sum	حاصل جمع جزئی
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
hinted	چیز خیلی جزئی
light damage	خسارت جزئی یا سبک
pull	برتری جزئی و مختصر
giblet	خرده ریز جزئی
crawling peg	تغییرات جزئی در نرخ ارز
light transition loss	تلف عبوری بار جزئی
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
compound	چند جزئی جسم مرکب
shadings	اختلاف جزئی سایه رنگ
compounded	چند جزئی جسم مرکب
iridectomy	بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
flyspeck	چیز جزئی وبی اهمیت
compounds	چند جزئی جسم مرکب
to i. on particulars	به چیزهای جزئی اهمیت دادن
shade	اختلاف جزئی سایه رنگ
tromometer	الت سنجش زمین لرزههای جزئی
to plume oneself on something	برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
elements	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
nugacity	چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
element	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
commutator riple	تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
adjustments	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
tail group	مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
drop a hint <idiom>	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
de minimis exception	به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
fussily	ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
de minimis	خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
coarse sight	زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
adjustment	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
stocker	اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology	بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
vapor pressure	فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
nitralloy	قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره