English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
prohibitively بطور جلوگیری کننده
Other Matches
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
preventive جلوگیری کننده
preclusive جلوگیری کننده
inhibitor جلوگیری کننده
suppressive جلوگیری کننده
repessive جلوگیری کننده
suppressor جلوگیری کننده
interceptive جلوگیری کننده
inhibiter جلوگیری کننده
stopper توپی جلوگیری کننده
prohibitory گران جلوگیری کننده
prohibitive گران جلوگیری کننده
preventative پیشگیر جلوگیری کننده
preservatives جلوگیری کننده از فساد
preservative جلوگیری کننده از فساد
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
stoppers توپی جلوگیری کننده
antibiotics جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
antibiotic جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
lacquer preservative لاک جلوگیری کننده از فساد
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
imminently بطور تهدید کننده
wearisomely بطور خسته کننده
lugubriously بطور دلتنگ کننده
tediously بطور کسل کننده
receptively بطور درک کننده
prolixly بطور خسته کننده
persuasively بطور متقاعد کننده
perplexingly بطور گیج کننده
dazzlingly بطور خیره کننده
ponderously بطور کسل کننده
mawkishly بطور بی مزه یا کسل کننده
preventively بطور جلو گیری کننده یابازدارنده
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
improperly بطور غلط بطور نامناسب
forbiddance جلوگیری
premunition جلوگیری
arrest سد جلوگیری
interdiction جلوگیری
arrested سد جلوگیری
stoppage جلوگیری
restraints جلوگیری
restraint جلوگیری
obstruction جلوگیری
obstructions جلوگیری
interception جلوگیری
prevention جلوگیری
stoppages جلوگیری
arrests سد جلوگیری
debarment جلوگیری
countercheck جلوگیری
contraception جلوگیری
suppression جلوگیری
rule out جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
pull up جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
checkless غیرقابل جلوگیری
inhibitive وابسته به جلوگیری
letted منع جلوگیری
stop جلوگیری منع
hold in جلوگیری کردن
stopped جلوگیری منع
stopping جلوگیری منع
stops جلوگیری منع
accident prevention جلوگیری از سانحه
abatement فروکش جلوگیری
interdict جلوگیری ممنوعیت
hindered جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
hinder جلوگیری کردن
quenchable قابل جلوگیری
irrepressible جلوگیری نکردنی
contraception جلوگیری از ابستنی
preventing جلوگیری کردن
restrain جلوگیری کردن از
prevented جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
premune ناشی از جلوگیری
restrains جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
block age جلوگیری انسداد
hinders جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن
bridling جلوگیری کردن از
preservation محافظت جلوگیری
prevents جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
repressed جلوگیری شده
arrested جلوگیری از سقوط
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
checks جلوگیری کردن از
quenchless غیرقابل جلوگیری
preventible قابل جلوگیری
prevenience منع جلوگیری
bridles جلوگیری کردن از
arrests جلوگیری کردن
arrests جلوگیری از سقوط
preventability قابلیت جلوگیری
to provide against جلوگیری کردن
preservatives ماده جلوگیری
rebuffs جلوگیری کردن
preventable قابل جلوگیری
controlment اختیارداری جلوگیری
inhibitions جلوگیری از بروزاحساسات
arrested جلوگیری کردن
arrest جلوگیری از سقوط
birth control جلوگیری از ابستنی
holds جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
inhibit جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
preservative ماده جلوگیری
preventive عامل جلوگیری
rebuff جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
rebuffed جلوگیری کردن
erosion control جلوگیری از فرسایش
hold جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
check جلوگیری کردن از
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
out of hand غیر قابل جلوگیری
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub جلوگیری سرزنش کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
snubs جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
incontrollable غیر قابل جلوگیری
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
contraceptives وسیله جلوگیری از ابستنی
controls بازرسی نظارت جلوگیری
cutman متخصص در جلوگیری ازخونریزی
curb جلوگیری لبه پیاده رو
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
control بازرسی نظارت جلوگیری
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
without restraint ازادانه بدون جلوگیری
curbed جلوگیری لبه پیاده رو
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
contraceptive وسیله جلوگیری از ابستنی
fire control جلوگیری از اتش سوزی
curbs جلوگیری لبه پیاده رو
curbing جلوگیری لبه پیاده رو
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
rib to prevent seepage پشت بند جلوگیری از تراوش
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
hinders جلوگیری از ضربه زدن حریف
hindering جلوگیری از ضربه زدن حریف
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
safety regulations ایین نامه جلوگیری از خطر
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
hindered جلوگیری از ضربه زدن حریف
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
gateage دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com