English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
laughably بطور خنده دار
Search result with all words
ridiculously بطور خنده اور
rediculously بطور خنده اور
Other Matches
sportiveŠetc خنده کن خنده وبازی کن
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
irrision خنده
laughter خنده
laughs خنده
laughing خنده
laughed خنده
laugh خنده
belly laugh خنده از ته دل
howlers خنده اور
comics خنده دار
to laugh away با خنده گذراندن
howler خنده اور
laughed صدای خنده
gaff خنده بلند
comic خنده دار
tittering خنده تو دزدیده
ludicrous خنده اور
playfully با خنده و بازی
ridiculous خنده دار
humorous خنده اور
laughing خنده اور
risible خنده اور
funnier خنده دار
funniest خنده دار
laugh صدای خنده
laughing stock مایهی خنده
funny خنده دار
A forced laugh. خنده زورکی
To burst with laughter. از خنده غش کردن
crack up <idiom> از خنده ترکیدن
hilarious خنده دار
laughable خنده دار
serio comic هم خنده دار
risible faculty استعداد خنده
risibility خنده داربودن
tricksy بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
snigger خنده استهزاامیز
sniggering خنده استهزاامیز
sniggered خنده استهزاامیز
fleer خنده نیشدار
laugher خنده کننده
laughingstock مایه خنده
queerest خل خنده دار
queerer خل خنده دار
queer خل خنده دار
sniggers خنده استهزاامیز
titter خنده تو دزدیده
laugh away با خنده گذراندن
laugh down با خنده از رو بردن
boisterous laughter خنده بلند
sarcasm زهر خنده
titters خنده تو دزدیده
tittered خنده تو دزدیده
laughter is infectious خنده مسری
farcical خنده اور
laughs صدای خنده
grinned خنده نیشی
grinning خنده نیشی
irrision خنده استهزایی
grin خنده نیشی
nicker خنده کردن
droll خنده اور
grins خنده نیشی
lusory بازی کن خنده کن
hysterical بسیار خنده دار
to roar with laughter <idiom> از خنده روده بر شدن
funnily چنانکه خنده اورد
miming نمایش خنده اور
derision مایه خنده وتمسخر
sardonic وابسته به زهر خنده
mimes نمایش خنده اور
hysterically بسیار خنده دار
farce نمایش خنده اور
farces نمایش خنده اور
gigs شوخی خنده دار
laughing gas گاز خنده اور
mime نمایش خنده اور
gig شوخی خنده دار
mimed نمایش خنده اور
to split one's sides از خنده روده برشدن
laugh off با خنده دور کردن
comedies نمایش خنده دار
nitrous oxide گاز خنده اور
sardonically وابسته به زهر خنده
nitrogen monoxide گاز خنده اور
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
opera comique نمایش خنده اور
raise a laugh خنده راه انداختن
waggishly بذله گو خنده دار
laughter صدای خنده بلند
it provokes laughter خنده اور است
it provokes laughter باعث خنده است
giggling با خنده افهار داشتن
giggles با خنده افهار داشتن
giggled با خنده افهار داشتن
break into a laugh زیر خنده زدن
cachinnate در خنده افراط کردن
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
keep a straight face از خنده خودداری کردن
comic opera نمایش خنده دار
giggle با خنده افهار داشتن
waggish بذله گو خنده دار
to be on the grin خنده نیشی کردن
to laugh away با خنده واستهزا کردن
funniest خنده اور عجیب
funny خنده اور عجیب
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
funnier خنده اور عجیب
to laugh down با خنده خاموش کردن
comedy نمایش خنده دار
to force a smile خنده زورکی کردن
ridiculousness خنده اور بودن
to set in a roar از خنده روده برکردن
to burst in to a laugh زیر خنده زدن
sidesplitting روده براز خنده
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
improperly بطور غلط بطور نامناسب
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
seriocomic هم جدی وهم خنده دار
to laugh off با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
belly laugh هر چیزی که موجب خنده شود
belly laughs هر چیزی که موجب خنده شود
comedians نوینسده نمایشهای خنده دار
comedians هنرپیشه نمایشهای خنده دار
horselaugh خنده بلند وپر سر وصدا
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
comedian نوینسده نمایشهای خنده دار
man is a risible creature انسان مخلوقی است خنده کن
comedian هنرپیشه نمایشهای خنده دار
simperer خنده کننده بدون دلیل
fantastico ادم خیالی و خنده اور
comedist نویسنده نمایشهای خنده دار
comedietta نمایش کوتاه خنده دار
simpering خنده زورکی کردن پوزخند زدن
bring the house down <idiom> باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
simper خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpers خنده زورکی کردن پوزخند زدن
gags شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
comediennes زنی که در نمایشهای خنده اور بازی میکند
comedienne زنی که در نمایشهای خنده اور بازی میکند
afterpiece نمایش کوتاه خنده دارپس ازنمایش بزرگ
it is ridiculously small بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
gag شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
gagged شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
gagging شیرین کاری قصه یا عمل خنده اور
opera bouffe اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
slapstick نمایش خنده دار همراه باشوخی وسر وصدا
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
weeping succeeds laughter گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
smiley فاهری که با حروف متن ایجاد میشود که به پیام پست الکترونیکی معنای واقعی دهد مثلاگ به معنای خنده و - غیگین است
hee-haws قاه قاه خنده عرعرکردن
hee-haw قاه قاه خنده عرعرکردن
haw haw قاه قاه خنده
boisterous laughter قاه قاه خنده
cachinnation قاه قاه خنده
hee haw قاه قاه خنده هر هر
laughter قاه قاه خنده
horselaugh قاه قاه خنده
streakily بطور خط خط
meanly بطور بد
flabbily بطور شل و ول
transtively بطور
confusedly بطور در هم و بر هم
wetly بطور تر
lastingly بطور پا بر جا
atilt بطور کج
loosely بطور شل یا ول
insolubly بطور حل نشدنی
declaredly بطور اعلام
indefeasibly بطور پابرجا
discernibly بطور معلوم
insignificantly بطور جزئی
disconnectedly بطور منفصل
deplorably بطور اسفناک
indicatively بطور اشاره
digressively بطور منحرف
determinately بطور معین
destructively بطور مهلک
interjectionally بطور معترضه
destructively بطور مخرب
inferentially بطور استنباطی
detestably بطور منفور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com