English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
fantastically بطور خیالی
fancifully بطور خیالی
imagnarily بطور خیالی
Other Matches
romanticizing بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticized بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizes بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticising بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticised بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticises بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticize بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
graustark سر زمین خیالی داستان خیالی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
viewy خیالی
fantasmal خیالی
metaphsical خیالی
phantasy خیالی
visionaries خیالی
visionary خیالی
fantastic خیالی
fantastical خیالی
phantasmal خیالی
fictitious خیالی
insubstantial خیالی
abandon بی خیالی
vagariously خیالی
visional خیالی
fanciful خیالی
chimerical خیالی
illusional خیالی
romantic خیالی
imaginary خیالی
abandons بی خیالی
romantically خیالی
romantics خیالی
abandoning بی خیالی
laputan خیالی
dreamier خیالی
brainchild خیالی
phantasmic خیالی
dreamiest خیالی
dreamy خیالی
poetic خیالی
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
fantasia اهنگ خیالی
abstract مطلق خیالی
false stereo تصویر خیالی
fantast ادم خیالی
shangri بهشت خیالی
vagarious خیالی وهمی
babel طرح خیالی
f.claims دعاوی خیالی
accidencental color رنگ خیالی
fine spun دقیق خیالی
abstracting مطلق خیالی
abstracts مطلق خیالی
fancy picture عکس خیالی
Utopias خیالی و تصوری
soubriquets لقب خیالی
kinephantom حرکت خیالی
fantasie اهنگ خیالی
sobriquet لقب خیالی
Utopia خیالی و تصوری
images تصور خیالی
image تصور خیالی
undreamed of خیالی رویایی
phantom خیالی روح
sobriquets لقب خیالی
humoresque تصنیف خیالی
eidolon تصویر خیالی
bizarre خیالی وهمی
notional income درامد خیالی
spectral خیالی طیفی
ideational خیالی اندیشهای
imaginativeness خیالی بودن
ideative خیالی اندیشهای
unrealistically خیالی تصوری
soubriquet لقب خیالی
dreamful غیرواقعی خیالی
unrealistic خیالی تصوری
delusory وهمی یا خیالی
suppositious فرضی خیالی
phantoms خیالی روح
phantom limb اندام خیالی
extravaganzas ازیک شخصیت خیالی
fictitious force نیروی خیالی [فیزیک]
utopian خیالی و غیر عملی
pruriently از روی هرزه خیالی
mirages نقش بر اب امر خیالی
idealism سبک هنری خیالی
mirage نقش بر اب امر خیالی
A castle in the air. Wishful thinking. آرزوی واهی ( خیالی)
wonderlands کشور زیبای خیالی
pipe dream نقشه خیالی و موهوم
pipe dreams نقشه خیالی و موهوم
simulacrum صورت خیالی خیال
to chuck up the sponge از خیالی دست کشیدن
unreal غیر واقعی خیالی
wonderland کشور زیبای خیالی
fantasy هوس نقشه خیالی
fantasies هوس نقشه خیالی
false stereo تصویربرجسته بین خیالی
extravaganza ازیک شخصیت خیالی
visionist ادم خیالی یاغیرعملی
imaginary friends دوستان خیالی [روانشناسی]
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
shadowing بحریف خیالی مشت زدن
shadowed بحریف خیالی مشت زدن
fantasticality طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
shadow بحریف خیالی مشت زدن
fantastico ادم خیالی و خنده اور
shadows بحریف خیالی مشت زدن
surrealism سبک نگارش خیالی سوررئالیسم
liliputian وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
phantasmagoria منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
phantasmagorias منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
whim wham شیی ء یا چیز هوس انگیز و خیالی
She has a twisted mind . آدم کج خیالی است ( سوء ظن دارد )
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
martially بطور جنگی بطور نظامی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
to be on a guilt trip <idiom> احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند [اصطلاح روزمره]
paranoia or noea دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
adventure game بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
fools paradise خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
virtual حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد
loosely بطور شل یا ول
flabbily بطور شل و ول
meanly بطور بد
wetly بطور تر
lastingly بطور پا بر جا
atilt بطور کج
confusedly بطور در هم و بر هم
streakily بطور خط خط
transtively بطور
circularly بطور مدور
catercorner بطور مورب
practicably بطور عملی
dispersedly بطور متفرق
cephalad بطور راسی
catercornered بطور مورب
connectedly بطور متصل
choicely بطور پسندیده
centrically بطور مرکزی
discernibly بطور معلوم
chimerically بطور واهی
compatibly بطور موافق
disconnectedly بطور منفصل
clandestinely بطور مخفی
cloudily بطور تیره
preposterously بطور مهمل
preposterously بطور غیرطبیعی
disagreeably بطور نامطبوع
declaredly بطور اعلام
preposterously بطور نا معقول
hazardously بطور قمار
dingily بطور تیره
deplorably بطور اسفناک
preliminarily بطور مقدمه
digressively بطور منحرف
pregnantly بطور پر معنی
destructively بطور مخرب
destructively بطور مهلک
desultorily بطور بی ترتیب
detestably بطور منفور
preventively بطور دافع
prevalently بطور شایع
comkplimentarily بطور تعارفی
commodiously بطور راحت
compositely بطور مرکب
comprehensibly بطور مفهوم
comprehensively بطور جامع
compulsorily بطور اجباری
prolifically بطور بارخیز
consumedly بطور زیاد
contagiously بطور مسری
contrarily بطور متضاد
contrary to nature بطور معجزه
problematically بطور مشکوک
preciously بطور گرانبها
cozily بطور راحت
primely بطور اعلی
determinately بطور معین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com