Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
in a nutshell
بطور خیلی مختصر
Other Matches
That is it in a nutshell.
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
concisely
بطور مختصر
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
immemorially
بطور خیلی قدیم
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
precise
مختصر کردن مختصر
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
sum
مختصر
incomprehensive
مختصر
shortest
مختصر
viz
مختصر
abstracted
مختصر
laconically
مختصر گو
terse
مختصر
laconic
مختصر گو
terser
مختصر
tis
مختصر ti is
little
مختصر
sums
مختصر
shorter
مختصر
brief
مختصر
briefed
مختصر
abbreviated
مختصر
synoptic
مختصر
briefer
مختصر
concise
<adj.>
مختصر
curt
<adj.>
مختصر
fleeting
<adj.>
مختصر
short
<adj.>
مختصر
succinct
<adj.>
مختصر
briefest
مختصر
short
مختصر
succinct
مختصر
short term
مختصر
gnomical
مختصر
febricula
تب مختصر
summaries
مختصر
abridged
مختصر
epitome
مختصر
grammalogue
مختصر
compend
مختصر
concise
مختصر
tersest
مختصر
partial
مختصر
summary
مختصر
scumble
مالش مختصر
simplifier
مختصر کننده
squabbled
نزا مختصر
my initials are s.h
امضای مختصر من
tendencies
علاقه مختصر
squabble
نزا مختصر
brief
کوتاه مختصر
velitation
جنگ مختصر
briefer
کوتاه مختصر
briefed
کوتاه مختصر
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
shortener
مختصر کننده
briefest
کوتاه مختصر
curtail
مختصر نمودن
squabbling
نزا مختصر
summaries
خلاصه مختصر
contracted
مختصر محدود
squabbles
نزا مختصر
summary
خلاصه مختصر
curtails
مختصر نمودن
synopses
اجمال مختصر
synopsis
اجمال مختصر
flash
روشنایی مختصر
flashed
روشنایی مختصر
potluck
غذای مختصر
flashes
روشنایی مختصر
petit mal
صرع مختصر
paraph
امضای مختصر
curtailing
مختصر نمودن
tendency
علاقه مختصر
tiffin
ناهار مختصر
brachygraphy
مختصر نویسی
cheep
اشاره مختصر
clicked
صدای مختصر
inking
اطلاع مختصر
click
صدای مختصر
apercu
خلاصه مختصر
let us be brief
مختصر کنیم
lacanic
مختصر و مفید
handlist
فهرست مختصر
abridge
مختصر کردن
compendium
مختصر کوتاهی
clicks
صدای مختصر
telegraphic
تلگرافی مختصر
tot
یادداشت مختصر
snack
خوراک مختصر
grind out
پیشروی مختصر
comedietta
کمدی مختصر
shorthand
مختصر نویسی
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
curtailed
مختصر نمودن
briefly speaking
مختصر کنیم
pithy
مختصر ومفید
tots
یادداشت مختصر
snacks
خوراک مختصر
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
pittance
کمک هزینه مختصر
compendious
موجز مختصر ومفید
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
blockhouse
بنای استحکامی مختصر
byword
اشاره یانگاه مختصر
pull
برتری جزئی و مختصر
simplification
تسهیل مختصر سازی
spot
زمان مختصر لحظه
spots
زمان مختصر لحظه
simplifications
تسهیل مختصر سازی
bywords
اشاره یانگاه مختصر
pulls
برتری جزئی و مختصر
shortened
مختصر کردن کاستن
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
feather
فشار مختصر به گاز
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
prospectus
شرح حال مختصر
prospectuses
شرح حال مختصر
shorten
مختصر کردن کاستن
shortens
مختصر کردن کاستن
look in
دیدن کردن مختصر
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
metastable
دارای ثبات مختصر
abriviated addressing
ادرس مختصر شده
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
smacked
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
smack
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
billeting
ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
billets
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted
ورقه جیره یادداشت مختصر
billet
ورقه جیره یادداشت مختصر
smacks
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
outlines
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuances
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuance
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonettes
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
absorption representation
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
mnemonic
حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
very little
خیلی کم
for long
خیلی
in large quantities
خیلی خیلی
not a few
خیلی ها
many
خیلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com