English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (30 milliseconds)
English Persian
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
Other Matches
sprucely بطور قشنگ
prettily بطور قشنگ
adorably بطور دلپذیر
agreeably بطور دلپذیر
nattily بطور اراسته و قشنگ
seemly خوش منظر بطور دلپذیر
adorn قشنگ کردن
smarten قشنگ کردن
adorns قشنگ کردن ارایش دادن
spruce قشنگ
spruces قشنگ
goodly قشنگ
sprucy قشنگ
prettiest قشنگ
beautiful قشنگ
beauteous قشنگ
cheesy قشنگ
goodlooking قشنگ
smatt قشنگ
nice looking قشنگ
prettify قشنگ
pretty قشنگ
namby pamby قشنگ
prettier قشنگ
namby-pamby قشنگ
lovelier دلپذیر
loveliest دلپذیر
delightful دلپذیر
palatable دلپذیر
graceful دلپذیر
melodious دلپذیر
placable دلپذیر
lovely دلپذیر
pleasanter دلپذیر
handsome دلپذیر
lief دلپذیر
red-hot <adj.> دلپذیر
juicy <adj.> دلپذیر
pleasantest دلپذیر
pleasant دلپذیر
scrumptious دلپذیر
love some دلپذیر
amiable دلپذیر
agreeable دلپذیر
beautified قشنگ شدن
cherubs بچه قشنگ
beautifies قشنگ شدن
cherubim بچه قشنگ
beautify قشنگ شدن
beautifier قشنگ کننده
cherub بچه قشنگ
beautifying قشنگ شدن
nicer دلپذیر مطلوب
nice دلپذیر مطلوب
mellow دلپذیر مهربان
gracious مهربان دلپذیر
mellowed دلپذیر مهربان
kindly دلپذیر ملایم
mellowing دلپذیر مهربان
mellows دلپذیر مهربان
bonny جذاب دلپذیر
euphony صدای دلپذیر
nicest دلپذیر مطلوب
I didnt mince my words . I put it very well . قشنگ حرفم رازدم
gew gaw اشیاء قشنگ بی مصرف
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
whigmaleery چیز قشنگ وارزان
whigmaleerie چیز قشنگ وارزان
gewgaws چیز قشنگ بی مصرف
to take f. قشنگ حرف زدن
gimcrack قشنگ و بی مصرف عروسک
lidos میعادگاه قشنگ ساحلی
pert غنچه دار قشنگ
lido میعادگاه قشنگ ساحلی
gewgaw چیز قشنگ بی مصرف
gimcrack چیز قشنگ و کم بها
melodic دلپذیر خوش اهنگ
luscious دلپذیر شهوت انگیز
euphonious خوش صدا دلپذیر
euphonic خوش صدا دلپذیر
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
eros بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
bonhomie خوش خلقی ورفتار دلپذیر
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
She is photogenic. خوش عکس است (عکسش قشنگ می افتد )
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
summarizing بطور مختصربیان کردن
summarizes بطور مختصربیان کردن
summarized بطور مختصربیان کردن
summarises بطور مختصربیان کردن
summarising بطور مختصربیان کردن
summarize بطور مختصربیان کردن
summarised بطور مختصربیان کردن
neutralize بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralizes بطور شیمیایی خنثی کردن
to sharply rebuff somebody بطور خشن کسی را رد کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
still hunt بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
neutralizing بطور شیمیایی خنثی کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
maladminister بطور سوء اداره کردن
neutralising بطور شیمیایی خنثی کردن
spiritualize بطور معنوی تفسیر کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
neutralises بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralised بطور شیمیایی خنثی کردن
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively بطور نافذ بطور زننده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
martially بطور جنگی بطور نظامی
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
titillate بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
ham بطور اغراق امیزی عمل کردن
to frown at somebody disapprovingly به کسی بطور ناخشنود اخم کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillating بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillated بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillates بطور لذت بخشی تحریک کردن
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
maunder بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
misfile بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
namby-pamby بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
namby pamby بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
transect بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
wetly بطور تر
atilt بطور کج
lastingly بطور پا بر جا
streakily بطور خط خط
flabbily بطور شل و ول
confusedly بطور در هم و بر هم
loosely بطور شل یا ول
transtively بطور
meanly بطور بد
at second hand بطور غیرمستقیم
inadequately بطور نامناسب
attributively بطور اسنادی
poorly بطور فقیرانه
figural بطور تشبیه
gravely بطور سنگین
trebly بطور سه برابر
deservedly بطور سزاوار
appropriately بطور مناسب
problematically بطور مشکوک
melodiously بطور شیرین
digressively بطور منحرف
vertically بطور عمود
irritatingly بطور برانگیزنده
drily بطور خشگ
to an overthwart بطور اریب
primely بطور اعلی
linearly بطور خطی
generically بطور جامع
prevalently بطور شایع
evenly بطور هموار
meetly بطور شایسته
dangerously بطور خطرناک
perilously بطور خطرناک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com