Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ripely
بطور رسیده
Other Matches
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
mellowed
رسیده
consummating
رسیده
consummated
رسیده
consummate
رسیده
ripe
رسیده
mellows
رسیده
consummates
رسیده
riper
رسیده
headed
رسیده
mellow
رسیده
mellowing
رسیده
ripest
رسیده
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
It's time
وقتش رسیده که
imported
کالای رسیده
importing
کالای رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
import
کالای رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
fullest
بالغ رسیده
full
بالغ رسیده
Inc
به ثبت رسیده
in
:رسیده امده
in-
:رسیده امده
culminant
باوج رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
maturation
رسیده شدن
overdue
موعد رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
jack in office
رسیده است
floor length
رسیده بکف
in wards
کالای رسیده
approvingly
به تایید رسیده
knee high
بزانو رسیده
approved
به تایید رسیده
over ripe
زیاد رسیده
full-fledged
بالغ رسیده
full fledged
بالغ رسیده
climactic
باوج رسیده
new arrived
تازه رسیده
overripe
بسیار رسیده
new come
تازه رسیده
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
antemortem
مرگ زود رسیده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
saturant
بحد اشباع رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
inwards
واردات کالای رسیده
indents
سفارش رسیده از خارج
indenting
سفارش رسیده از خارج
indent
سفارش رسیده از خارج
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
intersection point
نقطه بهم رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
ripens
رسیده کردن یاشدن
aggrieved
محنت رسیده مغموم
ripening
رسیده کردن یاشدن
ripened
رسیده کردن یاشدن
ripen
رسیده کردن یاشدن
grown
رسیده جوانه زده
parvenus
تازه بدوران رسیده
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
syngraph
تنظیم کنندگان رسیده باشد
the story is at an end
استان به پایان رسیده است
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
if i had brains
<idiom>
اگر عقلم رسیده بود
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively
بطور نافذ بطور زننده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
Has a letter arrived for me?
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
irreducibility
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponent
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
things have come to a pretty
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
registered capital
سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
lastingly
بطور پا بر جا
streakily
بطور خط خط
transtively
بطور
atilt
بطور کج
wetly
بطور تر
confusedly
بطور در هم و بر هم
meanly
بطور بد
loosely
بطور شل یا ول
flabbily
بطور شل و ول
doubliy
بطور مضاعف
cozily
بطور راحت
regally
بطور شاهوار
thwartwise
بطور اریب
raggelly
بطور ناهموار
tinnily
بطور فریف
intricately
بطور پیچیده
terribly
بطور مخوف
gloriously
بطور با شکوه
gloriously
بطور مجلل
declaredly
بطور اعلام
raggedly
بطور ناهموار
magnificently
بطور باشکوه
magnificently
بطور عالی
rediculously
بطور مضحک
frightfully
بطور مخوف
dismally
بطور مخوف
rankly
بطور فاسد
dismally
بطور مشئوم
acceptably
بطور پسندیده
to sum up
بطور خلاصه
disconnectedly
بطور منفصل
discernibly
بطور معلوم
disagreeably
بطور نامطبوع
dingily
بطور تیره
digressively
بطور منحرف
detestably
بطور منفور
chiefly
بطور عمده
determinately
بطور معین
dispersedly
بطور متفرق
divergently
بطور متباین
emblematically
بطور کنایه
dispiritedly
بطور افسرده
indistinctly
بطور نامعلوم
elliptically
بطور مستتر
editorially
بطور چاپی
durably
بطور مداوم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com