Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
pellucidly
بطور روشن یا واضح
Other Matches
unambiguous
واضح روشن
enunciation
تلفظ واضح و روشن
diction
تلفظ واضح و روشن
unconcealed
روشن هویدا واضح
clear
بطور واضح
clearest
بطور واضح
lucidly
بطور واضح
clearer
بطور واضح
clears
بطور واضح
distinctly
بطور واضح
plainly
بطور واضح
plainly
بطور واضح صریحا"
brightly
بطور روشن
perspicuously
بطور روشن
picturesquely
بطور روشن
vividly
بطور روشن
cloudlessly
بطور بی ابر یا روشن
limpidly
بطور ذلال یا روشن
legibly
بطور خوانا یا روشن
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
plains
واضح
palpable
واضح
perspicuous
واضح
clear
واضح
explicit
واضح
clearer
واضح
transpicuous
واضح
clearest
واضح
perspicuous
<adj.>
واضح
notable
<adj.>
واضح
explicit
<adj.>
واضح
distinct
<adj.>
واضح
clears
واضح
plainest
واضح
ditinct
واضح
conspicuous
واضح
distinct
واضح
kenspeckle
واضح
iuntelligibly
واضح
well known
واضح
crystalline
واضح
graphic
واضح
plain
واضح
vivid
واضح
plainer
واضح
clear picture
تصویر واضح
clean-cut
مشخص واضح
cleaners
مشخص واضح
clears
واضح کردن
lucid
واضح درخشان
clean cut
مشخص واضح
obvious
واضح بدیهی
orotund
قوی و واضح
crystal clear
واضح-مبرهن
clarifier
واضح کننده
clear
واضح کردن
self explanatory
واضح اشکار
self-explanatory
واضح اشکار
luminous
شب نما واضح
clearest
واضح کردن
overt
واضح نپوشیده
expound
واضح کردن
expounded
واضح کردن
sharp picture
تصویر واضح
sharp image
تصویر واضح
expounding
واضح کردن
expounds
واضح کردن
clear evidence
دلیل واضح
open-and-shut
ساده واضح
open and shut
ساده واضح
self explaining
واضح اشکار
clearer
واضح کردن
clear proof
دلیل واضح
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
It was borne in on him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
demystifies
واضح و مبرهن کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
It dawned upon him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
demystified
واضح و مبرهن کردن
documentary photography
عکس واضح وروشن
luculent
نور افشان واضح
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
self-explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
self explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
demystifying
واضح و مبرهن کردن
open to the public
واضح درنظر عموم
pseudopod
تجسم واضح روح
eye dialect
لهجهء واضح و هجایی
demystify
واضح و مبرهن کردن
self explaining
بدیهی واضح فی نفسه
spell out
<idiom>
واضح توضیح دادن
pseudopodium
تجسم واضح روح
plain text
متن واضح و اشکار
cts
واضح وروشن جهت ارسال
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
truism
چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifying
واضح کردن توضیح دادن
clarify
واضح کردن توضیح دادن
clarifies
واضح کردن توضیح دادن
speak up
<idiom>
بلندو واضح سخن گفتن
truisms
چیزی که پر واضح است ابتذال
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
blur
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
Her eyes spoke volumes of despair.
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
blurring
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
uncovered
واضح قابل رویت غیر سری
That speaks volumes.
<idiom>
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
continuity
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
problems
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
focusing
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhancing
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
What she wears speaks volumes about her.
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
alights
روشن
nitid
روشن
sunniest
روشن
alighted
روشن
brighter
روشن
sunnier
روشن
alight
روشن
unequivocally
روشن
clear
روشن
bright
روشن
brightest
روشن
in a good light
روشن
sunny
روشن
distinct
<adj.>
روشن
perspicuous
روشن
alighting
روشن
clears
روشن
shrill
روشن
clear cut
روشن
definite
روشن
shriller
روشن
shrillest
روشن
legible
روشن
cloudless
روشن
clearer
روشن
perspicuous
<adj.>
روشن
clearest
روشن
notable
<adj.>
روشن
explicit
<adj.>
روشن
vivid
روشن
setting up
روشن
sets
روشن
elucidating
روشن
light
روشن
eyebright
روشن
sharp cut
روشن
express
روشن
expressed
روشن
litten
روشن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com