Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
mawkish
بطور زننده احساساتی
Other Matches
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
spicily
بطور زننده
garishly
بطور زننده
repulsively
بطور زننده یا دافع
rankly
بطور زننده یابدبو
pungently
بطور زننده یا تند
poignantly
بطور تیزیا زننده
loathly
زننده بطور نفرت انگیز
nippingly
بطور زننده یا طعنه امیز
concussive
ضربت زننده صدمه زننده
gushy
احساساتی
affectional
احساساتی
sentimental
احساساتی
sentiment
احساساتی
emotional
احساساتی
emotionally
احساساتی
tear-jerkers
احساساتی
tear-jerker
احساساتی
soft boiled
احساساتی
ebullient
احساساتی
passional
احساساتی
sensationalist
احساساتی
hysterics
حمله احساساتی
passionate
سودایی احساساتی
lyric
غزلی احساساتی
sensational
احساساتی موثر
sappy
خیلی احساساتی
cold fish
غیر احساساتی
emotionalist
شخص احساساتی
go off the deep end
<idiom>
احساساتی شدن
sentimentalize
احساساتی کردن
sentimentalism
حالت احساساتی
sentimentality
حالت احساساتی
emotionalize
احساساتی کردن
cloying
بسیار احساساتی
sensationally
احساساتی موثر
emotionalism
احساساتی بودن
pathetic
موثر احساساتی
rose water
لطیف احساساتی
torch song
شعر احساساتی وعشقی
maudlin
ضعیف وخیلی احساساتی
overreacting
بیخود احساساتی شدن
overreact
بیخود احساساتی شدن
overreacted
بیخود احساساتی شدن
overreacts
بیخود احساساتی شدن
to affect somebody
کسی را احساساتی کردن
mushy
حریره یاخمیرمانند احساساتی
rhapsody
قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی
torch singer
خواننده شعر احساساتی وعاشقانه
sensationalism
پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
rhapsodies
قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
barbershop
وابسته به آهنگ احساساتی که توسط چند مرد خوانده شود
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
clappers
کف زننده
clapper
کف زننده
pinching
زننده
stinking
زننده
poignant
زننده
prickling
زننده
repeller
زننده
biting
زننده
repercussive
پس زننده
odoriferous
زننده
acrid
زننده
garish
زننده
repellents
زننده
knocker
زننده
pungent
زننده
repellent
زننده
strikingly
زننده
squalid
زننده
striking
زننده
pit a pat
زننده
percutient
زننده
nippy
زننده
vilest
زننده
shuffler
زننده
loathful
زننده
applauder
کف زننده
nasty
زننده
nastiest
زننده
nasties
زننده
nastier
زننده
mordant
زننده
bitten
زننده
tart
زننده
tarts
زننده
viler
زننده
vile
زننده
wetter
نم زننده
loathsome
زننده
striker
زننده
strikers
زننده
forbidding
زننده
hideous
زننده
scabrous
زننده
beater
زننده
water repellent
پس زننده اب
knockers
زننده
staring
زننده
unlovely
زننده
nauseam
زننده
acrimonious
زننده
starring
زننده
staring red
قرمز زننده
strider
گام زننده
coruscant
برق زننده
sourish
به ترشی زننده
ad nauseam
بسیار زننده
bubbliest
جوش زننده
pertubative
برهم زننده
bubblier
جوش زننده
slumberer
چرت زننده
gaunt
زننده ساختن
revolting
بهم زننده
tacker
میخ زننده
glare
روشنایی زننده
glared
روشنایی زننده
glares
روشنایی زننده
picky
ضربه زننده
pacer
گام زننده
pickiest
ضربه زننده
scintillating
جرقه زننده
accuser
تهمت زننده
accusers
تهمت زننده
pickier
ضربه زننده
fizzy
جوش زننده
cornerman
زننده کرنر
germinant
جوانه زننده
accusant
تهمت زننده
gasper
نفس زننده
repulsive
زننده تنفراور
catterer
چهچه زننده
beater
کتک زننده
pricker
سیخ زننده
calumnious
تهمت زننده
estimator
تخمین زننده
seasoner
ادویه زننده
calumniator
افترا زننده
scintillator
جرقه زننده
scintillant
جرقه زننده
dozer
چرت زننده
trudger
قدم زننده
disturber
برهم زننده
seasoner
چاشنی زننده
puddler
بهم زننده
appellant
تهمت زننده
shouter
فریاد زننده
galssy
بی نور زننده
lasher n
سد شلاق زننده
acrimoniousness
سخن زننده
repugnant
تنفرانگیز زننده
flogger
زننده شلاق
flogger
تازیانه زننده
crying
جار زننده
flagellator
تازیانه زننده
flagellator
شلاق زننده
gaunt
زننده بی ثمر
shackler
بخو زننده
bubbly
جوش زننده
scarifier
تیغ زننده
howler
جیغ زننده
sharp
زننده زیرک
sharps
زننده زیرک
tacker
کوک زننده
harsh
ناگوار زننده
harsher
ناگوار زننده
harshest
ناگوار زننده
malodor
بوی زننده
howlers
جیغ زننده
kicker
زننده ضربه با پا
inveigler
گول زننده
caller
صدا زننده
libellant
تهمت زننده
callers
صدا زننده
libelant
تهمت زننده
knotter
گره زننده
sharpest
زننده زیرک
napper
چرت زننده
luridly
کم رنگ وپریده زننده
incisive speech
سخن تند یا زننده
fetid
دارای بوی زننده
boiling
جوش زننده خشمناک
stench
بوی زننده تعفن
greeny
بسبزی زننده سبزفام
fulsome
زننده اغراق امیز
stenches
بوی زننده تعفن
invection
سخن سخت زننده
indign
زننده بدون استحقاق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com