Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
incomprehensive
بطور غیرجامع کوتاه
Other Matches
incomprehensively
بطور غیرجامع یا محدود
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
curtal
کوتاه
shortest
کوتاه
pigmy
قد کوتاه
little
کوتاه
pigmy
کوتاه
liliputian
قد کوتاه
pygmy
قد کوتاه
pygmy
کوتاه
pygmies
قد کوتاه
pygmies
کوتاه
pigmies
قد کوتاه
pigmies
کوتاه
of short duration
کوتاه
shorter
کوتاه
down
کوتاه
short
کوتاه
bas relif
کوتاه
succinct
کوتاه
dumpy
کوتاه
miniatures
کوتاه
stunt
کوتاه
stocky
کوتاه
stunting
کوتاه
stockiest
کوتاه
stunts
کوتاه
succinct
<adj.>
کوتاه
short
<adj.>
کوتاه
dwarfish
کوتاه
fleeting
<adj.>
کوتاه
curt
<adj.>
کوتاه
concise
<adj.>
کوتاه
stockier
کوتاه
puny
قد کوتاه
synoptic
کوتاه
low
کوتاه
concise
کوتاه
scut
دم کوتاه
miniature
کوتاه
short service line
خط سرویس کوتاه
short run
مدت کوتاه
shortest
کوتاه مدت
hidebound
کوتاه فکر
dwarf gallery
دالان کوتاه
punches
کوتاه قطور
truncating
کوتاه کردن
shorter
کوتاه کردن
shortest
کوتاه کردن
shorter
کوتاه مدت
punched
کوتاه قطور
punch
کوتاه قطور
clipping
کوتاه کردن
short splice
پیوند کوتاه
short shunt
شنت کوتاه
corner-brace
حایل کوتاه
short
کوتاه مدت
simply stated
به بیان کوتاه
laconically
کوتاه موجز
laconic
کوتاه موجز
short drop
دراپ کوتاه
short circuit
اتصال کوتاه
short burst
رگبار کوتاه
short brittle
شکننده- کوتاه
short blast
سوت کوتاه
short blast
بوق کوتاه
bas relief
برجسته کوتاه
short period
دوره کوتاه
scurried
مسابقه کوتاه
short
کوتاه کردن
scurries
مسابقه کوتاه
scurry
مسابقه کوتاه
scurrying
مسابقه کوتاه
short run
کوتاه مدت
dogmatist
کوتاه فکر
short return
برگشت کوتاه
lie down
استراحت کوتاه
lie-down
استراحت کوتاه
stag
کوتاه کردن
shear
کوتاه کردن
stags
کوتاه کردن
short precision
دقت کوتاه
bas-relief
برجسته کوتاه
shorten
کوتاه کردن
short-listed
فهرست کوتاه
short-list
فهرست کوتاه
catnaps
چرت کوتاه
catnapping
چرت کوتاه
catnapped
چرت کوتاه
mini-skirts
دامن کوتاه
mini-skirt
دامن کوتاه
catnap
چرت کوتاه
steep taper
مخروط کوتاه
stichomythia
مکالمات کوتاه
short-listing
فهرست کوتاه
short-lists
فهرست کوتاه
drop in
<idiom>
دیدار کوتاه
abbreviating
کوتاه کردن
abbreviates
کوتاه کردن
abbreviate
کوتاه کردن
To back down .
کوتاه آمدن
tunicle
لباس کوتاه
shortwave
موج کوتاه
spontoon
نیزه کوتاه
tutus
دامن کوتاه
tutu
دامن کوتاه
wool of short staple
پشم نخ کوتاه
curtailment
کوتاه سازی
vamp
جوراب کوتاه
short-range
کوتاه مدت
undersize
اندازه کوتاه
short range
کوتاه مدت
truncation
کوتاه سازی
truncheons
چماق کوتاه
anecdote
قصهء کوتاه
anecdotes
قصهء کوتاه
to look in
کوتاه کردن
to fall short
کوتاه امدن
strop
طناب کوتاه
transients
فانی کوتاه
transient
فانی کوتاه
whiffet
سوت یا پف کوتاه
paddles
پاروی کوتاه
paddled
پاروی کوتاه
paddle
پاروی کوتاه
to cut short
کوتاه کردن
short-lived
کوتاه مدت
short lived
کوتاه مدت
truncheon
چماق کوتاه
shorten
کوتاه تر کردن
paddling
پاروی کوتاه
brief description
شرح کوتاه
curtails
کوتاه کردن
curtailing
کوتاه کردن
short term
دوره کوتاه
truncates
کوتاه کردن
truncated
کوتاه کردن
truncate
کوتاه کردن
short term
کوتاه مدت
curtailed
کوتاه کردن
briefed
کوتاه مختصر
brief
کوتاه مختصر
short test bar
میله کوتاه
short time
کوتاه مدت
shortening in
کوتاه کردن
shortens
کوتاه تر کردن
shortens
کوتاه کردن
shortened
کوتاه تر کردن
briefer
کوتاه مختصر
reef
کوتاه کردن
reefs
کوتاه کردن
in the short run
در کوتاه مدت
curtail
کوتاه کردن
formulating
کوتاه کردن
formulates
کوتاه کردن
formulated
کوتاه کردن
formulate
کوتاه کردن
briefest
کوتاه مختصر
shortened
کوتاه کردن
space
زمان کوتاه
low frequency wave
موج کوتاه
lop sided
کوتاه و بلند
detruncate
کوتاه کردن
stumpy
کوتاه وپهن
canters
چهارنعل کوتاه
cantering
چهارنعل کوتاه
cantered
چهارنعل کوتاه
canter
چهارنعل کوتاه
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
let us be brief
کوتاه کنیم
knurly
کوتاه قد کوتوله
jog trot
یورتمه کوتاه
abridge
کوتاه کردن
intrim
کوتاه مدت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com