English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
incomprehensively بطور غیرجامع یا محدود
Other Matches
incomprehensive بطور غیرجامع کوتاه
finitely بطور محدود
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
finte محدود
limited محدود
indeterminable نا محدود
finite محدود
limit محدود
ambient محدود
incomprehensive محدود
incomprehensible نا محدود
terminated محدود
terminate محدود
terminates محدود
limited access محدود
moderating محدود
limitary محدود
indefinite نا محدود
moderate محدود
moderates محدود
limiting محدود
lock step محدود
moderated محدود
restricts محدود کردن
straiten محدود کردن
straightlaced محدود درفشار
restrainable محدود ساختنی
sex limited محدود به جنس
qualified مقید محدود
confined محدود شده
qualificatory محدود سازنده
unbound غیر محدود
qualified property مالکیت محدود
de escalation محدود سازی
limited editions کالای محدود
set out محدود کردن
finite integral انتگرال محدود
bottomless غیر محدود
restrict محدود کردن
restricting محدود کردن
limited editions فرآوردهی محدود
limited edition چاپ محدود
limited edition کالای محدود
limited edition فرآوردهی محدود
finite population جامعه محدود
restrictive محدود سازنده
restrictive محدود کننده
trammel محدود ساختن
bound مرز محدود
limit محدود کردن
straitlaced محدود درفشار
limited editions چاپ محدود
contracted مختصر محدود
restricted محدود الاستعمال
delimitation محدود ساختن
delimitate محدود کردن
stint محدود کردن
controlled war جنگ محدود
limiting size اندازه محدود
restrictions محدود کردن
limiting speed سرعت محدود
abounds محدود کردن
abounding محدود کردن
abounded محدود کردن
confined equifer سفره محدود
abound محدود کردن
restriction محدود کردن
containment محدود کردن
containment محدود نگاهداشتن
narrow market بازار محدود
limiter محدود کننده
qualifies محدود کردن
catathymic amnesia یادزدودگی محدود
limited divorce طلاق محدود
infinite نا محدود بی اندازه
stints محدود کردن
limited denied war جنگ محدود
parochial ناحیهای محدود
limitative محدود کننده
inter play حرکت محدود
circumscribed amnesia یادزدودگی محدود
limited integrator انتگرال محدود
qualify محدود کردن
peg down محدود کردن
limited power اختیارات محدود
copyrighted محدود به حق کپی
limited objective هدف محدود
corporations شرکت بامسئولیت محدود
autonomy استقلال محلی محدود
limited access road راه با ورودی محدود
controlled access road راه با ورودی محدود
limiting factor عامل محدود کننده
limited liability company شرکت با مسئوولیت محدود
corporation شرکت بامسئولیت محدود
limited war جنگ محدود وموضعی
limitary دارای قدرت محدود
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
input limiter محدود کننده ورودی
infintate منفی و نا محدود ساختن
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
your vocabulary is limited شما محدود است
limited denied war جنگ ناخواسته محدود
narrow mindedly با فکر محدود متعصبانه
local محدود بیک محل
one idead دارای فکر محدود
narrower محدود باریک کردن
semipermanent دارای مدت محدود
locals محدود بیک محل
narrowest محدود باریک کردن
stenophagous غذای محدود خوار
extensive agricultuse کشاورزی غیر محدود
double limiter محدود کننده مضاعف
i/o bound محدود به ورودی خروجی
restrictions یک چیز محدود شده
diode limiter محدود کننده دیودی
compass محدود کردن فهمیدن
sinedie تاتاریخ غیر محدود
illimitable نامحدود محدود نشدنی
restricted area منطقه اتش محدود
narrowed محدود باریک کردن
airspace restricted area منطقه پرواز محدود
determinative محدود کننده صفت
voltage limiter محدود کننده ولتاژ
determinate تعیین شده محدود
transfinite خارج ازاعداد محدود
transfinite ماوراء اعداد محدود
current limiter محدود کننده جریان
narrow محدود باریک کردن
man شبکه با گسترده محدود
mans شبکه با گسترده محدود
restriction یک چیز محدود شده
finite element method روش المان محدود
rectilineal محدود بخطوط راست
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
run length limited recording ثبت محدود طول اجرا
rll ثبت محدود طول اجرا
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
local مربوط به سیستم با دستیابی محدود
impaling محدود کردن میله کشیدن
impales محدود کردن میله کشیدن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
narrow محدود کردن کوته فکر
narrowed محدود کردن کوته فکر
narrower محدود کردن کوته فکر
metropolitan area network شبکه گسترده در مسافت محدود.
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
narrowest محدود کردن کوته فکر
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
small minded دارای ذوق واستعداد محدود
locals مربوط به سیستم با دستیابی محدود
impale محدود کردن میله کشیدن
impaled محدود کردن میله کشیدن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
copyright محدود شده با قوانین کپی
copyrights محدود شده با قوانین کپی
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
special سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gag پوزه بند بستن محدود کردن
delimited تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
delimit تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com