Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
Other Matches
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
indissolubly
بطور غیرقابل حل
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
indubitably
بطور غیرقابل تردید
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
incontestably
بطور غیرقابل بحث
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
to spotlessly perform something
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
uncontrollably
غیرقابل نظارت
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل نظارت
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
unacceptable
غیرقابل قبول
quenchless
غیرقابل جلوگیری
inalienable
غیرقابل انتقال
infrangible
غیرقابل نقض
insociable
غیرقابل امیزش
untenable
غیرقابل دفاع
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
obsolete
غیرقابل استفاده
unusable
غیرقابل استفاده
unutilizable
غیرقابل استفاده
inexplosive
غیرقابل احتراق
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
untouchability
غیرقابل لمس
indiscrete
غیرقابل تشخیص
unpromising
غیرقابل اطمینان
ungovernable
غیرقابل کنترل
unappealable
غیرقابل استیناف
unappealabe
غیرقابل استیناف
incorrodible
غیرقابل تحلیل
indistributable
غیرقابل توزیع
irrevocable
غیرقابل برگشت
inexplosive
غیرقابل انفجار
unacceptably
غیرقابل قبول
ineligible
غیرقابل قبول
built-in
غیرقابل انتقال
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
ineffability
غیرقابل توصیفی
unachievable
غیرقابل حصول
unpredictable
غیرقابل استناد
dilemmas
معمای غیرقابل حل
unassailable
غیرقابل حمله
unerring
غیرقابل لغزش
unquestionable
غیرقابل اعتراض
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unthinkable
غیرقابل فکر
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
inaccessible
غیرقابل دسترس
dilemma
معمای غیرقابل حل
ineluctable
غیرقابل مقاومت
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable
غیرقابل انتقال
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unassailable
غیرقابل بحث
irremediable
غیرقابل استرداد
watertight
غیرقابل نفوذ اب
irrespirable
غیرقابل استنشاق
unmentionable
غیرقابل گوشزد
unprintable
غیرقابل چاپ
irredeemable
غیرقابل خریداری
not negotiable
غیرقابل معامله
incomparable
غیرقابل مقایسه
unreliable
غیرقابل اعتماد
unprofitable
غیرقابل استفاده
indefensible
غیرقابل دفاع
impermeable
غیرقابل نفوذ
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
out of the way
غیرقابل دسترس
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
uncompromising
غیرقابل انعطاف
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
unquestioning
غیرقابل اعتراض
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
acataletic
غیرقابل فهم
indecipherable
غیرقابل کشف
beyond bearing
غیرقابل تحمل
checkless
غیرقابل جلوگیری
implausibility
غیرقابل قبولی
indecipherable
غیرقابل استخراج
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
invaluable
غیرقابل تخمین
flexionless
غیرقابل صرف
fordless
غیرقابل عبور
unreadable
غیرقابل خواندن
inappellable
غیرقابل استیناف
inescapable
غیرقابل اجتناب
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
incontestable
غیرقابل بحث
inapprehensible
غیرقابل ادراک
irrefutable
غیرقابل تکذیب
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively
بطور نافذ بطور زننده
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
confirmed irrevocable letter to credit
اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
unliquidated damages
خسارات غیرقابل براورد به پول
irrevocable letter of credit
اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
forcemajeure
علت یا قوه غیرقابل مقاومت
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
innumerable
غیرقابل شمارش بیحد و حصر
indefinite
غیرقابل اندازه گیری نامعین
lightproof
غیرقابل نفوذ بوسیله نور
indefensible
غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
pierce the block
ابشار محکم غیرقابل دفاع
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
acatalepsy
موضوع غیرقابل درک مکتب
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
blocked cuurency
پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unobtainable
بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
erratic
غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
irrepressible
منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
unserviceable
غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
dead stock
موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
subaqueous ranging
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com