Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
Other Matches
indissolubly
بطور غیرقابل حل
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
indubitably
بطور غیرقابل تردید
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
incontestably
بطور غیرقابل بحث
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
immutably
بطور تغییر ناپذیر
irreversibly
بطور تغییر ناپذیر
alterably
بطور تغییر پذیر
frozen wages
مزدهای غیرقابل تغییر مزدهای منجمد
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
gradate
بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
built-in
غیرقابل انتقال
unmentionable
غیرقابل گوشزد
inappellable
غیرقابل استیناف
ineluctable
غیرقابل مقاومت
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
unreadable
غیرقابل خواندن
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
implausibility
غیرقابل قبولی
unusable
غیرقابل استفاده
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
unutilizable
غیرقابل استفاده
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
unprofitable
غیرقابل استفاده
irrespirable
غیرقابل استنشاق
unerring
غیرقابل لغزش
irredeemable
غیرقابل خریداری
unquestionable
غیرقابل اعتراض
unprintable
غیرقابل چاپ
indefensible
غیرقابل دفاع
unquestioning
غیرقابل اعتراض
unpredictable
غیرقابل استناد
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
inapprehensible
غیرقابل ادراک
out of the way
غیرقابل دسترس
acataletic
غیرقابل فهم
fordless
غیرقابل عبور
irremediable
غیرقابل استرداد
inaccessible
غیرقابل دسترس
flexionless
غیرقابل صرف
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
incontestable
غیرقابل بحث
infrangible
غیرقابل نقض
unacceptable
غیرقابل قبول
ineligible
غیرقابل قبول
inalienable
غیرقابل انتقال
untenable
غیرقابل دفاع
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
indiscrete
غیرقابل تشخیص
checkless
غیرقابل جلوگیری
obsolete
غیرقابل استفاده
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
unachievable
غیرقابل حصول
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unacceptably
غیرقابل قبول
inescapable
غیرقابل اجتناب
insociable
غیرقابل امیزش
inexplosive
غیرقابل احتراق
inexplosive
غیرقابل انفجار
unassailable
غیرقابل حمله
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
quenchless
غیرقابل جلوگیری
ineffability
غیرقابل توصیفی
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
unassailable
غیرقابل بحث
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
indistributable
غیرقابل توزیع
irrevocable
غیرقابل برگشت
unappealabe
غیرقابل استیناف
incomparable
غیرقابل مقایسه
indecipherable
غیرقابل کشف
indecipherable
غیرقابل استخراج
not negotiable
غیرقابل معامله
incorrodible
غیرقابل تحلیل
invaluable
غیرقابل تخمین
uncontrollably
غیرقابل نظارت
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل نظارت
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
beyond bearing
غیرقابل تحمل
irrefutable
غیرقابل تکذیب
unthinkable
غیرقابل فکر
dilemmas
معمای غیرقابل حل
dilemma
معمای غیرقابل حل
not negotiable
غیرقابل انتقال
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
impermeable
غیرقابل نفوذ
watertight
غیرقابل نفوذ اب
uncompromising
غیرقابل انعطاف
ungovernable
غیرقابل کنترل
unpromising
غیرقابل اطمینان
untouchability
غیرقابل لمس
unreliable
غیرقابل اعتماد
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
unappealable
غیرقابل استیناف
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
innumerable
غیرقابل شمارش بیحد و حصر
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
pierce the block
ابشار محکم غیرقابل دفاع
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
confirmed irrevocable letter to credit
اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
unliquidated damages
خسارات غیرقابل براورد به پول
lightproof
غیرقابل نفوذ بوسیله نور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com