Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
presentably
بطور قابل معرفی
Other Matches
scissoring
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
capably
بطور قابل
tolerably
بطور قابل تحمل
explosively
بطور قابل احتراق
habitably
بطور قابل سکونت
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
questionably
بطور قابل تردید
objectionably
بطور قابل اعتراض
extricably
بطور قابل تخلیص
reliably
بطور قابل اعتماد
improvably
بطور قابل ترقی
laudably
بطور قابل ستایش
excusably
بطور قابل عفو
justifiably
بطور قابل تصدیق
justifiably
بطور قابل تبرئه
imaginably
بطور قابل تصور
eligibly
بطور قابل قبول
estimably
بطور قابل احترام
divisibly
بطور قابل تقسیم
praiseworthily
بطور قابل ستایش
practicably
بطور قابل عبور
interchangeably
بطور قابل معاوضه
remarkably
بطور قابل ملاحظه
expansibly
بطور قابل انبساط
considerably
بطور قابل ملاحظه
flexibly
بطور قابل انحناء
separably
بطور قابل تفکیک
admissibleness
بطور قابل قبول
interestingly
بطور قابل توجه
comparably
بطور قابل مقایسه
inheritably
بطور قابل توارث
perceptibly
بطور قابل درک
imputably
بطور قابل اسناد
aposematically
بطور قابل گوشزد
heritably
بطور قابل توارث
angular adjustable
قابل تنظیم بطور زاویه ای
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
impregnably
بطور غیر قابل تسخیر
inimitably
بطور غیر قابل تقیلد
inalienably
بطور غیر قابل انتقال
inaccessibly
بطور غیر قابل دسترسی
incalculably
بطور غیر قابل تخمین
immeasurably
بطور غیر قابل پیمایش
irremeable
بطور غیر قابل برگشت
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
incorruptibly
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
expanded memory system
دریک IBM PC استانداردی که حافظه اضافی که بیشتر از حد کیلو بایت است از حافظه معمولی را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامههای مخصوص نوشته شده قابل اجراست و نیز مراجعه شود به LIM
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
presentations
معرفی
presentation
معرفی
representations
معرفی
representation
معرفی
reclame
معرفی
designations
معرفی
reference
معرفی
designation
معرفی
representer
معرفی کننده
designative
معرفی کننده
letter of reference
معرفی نامه
insets
معرفی کردن
letters
معرفی نامه
letter
معرفی نامه
inset
معرفی کردن
letter of introduction
معرفی نامه
bring forward
معرفی کردن
representation
معرفی کردن
presented
معرفی کردن
speak well for
معرفی کردن
introduction
معارفه معرفی
nuncupatory
معرفی کننده
introductions
معارفه معرفی
introduce
معرفی کردن
introduced
معرفی کردن
nominate
معرفی کردن
representations
معرفی کردن
presentable
شایان معرفی
recommending
معرفی کردن
recommends
معرفی کردن
recommend
معرفی کردن
nominator
معرفی کننده
nominating
معرفی کردن
nominates
معرفی کردن
present
معرفی کردن
presents
معرفی کردن
introducing
معرفی کردن
presenting
معرفی کردن
presentee
معرفی شده
introduces
معرفی کردن
net authentication
معرفی ایستگاههای شبکه
report
معرفی کردن خود
reports
معرفی کردن خود
letterman
دارنده معرفی نامه
introduction
معرفی رسمی اشناسازی
reported
معرفی کردن خود
introductions
معرفی رسمی اشناسازی
preconize
بعموم معرفی کردن
initial campaign
معرفی کالا به بازار
algebra
قوانینی که برای معرفی
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
computer generations
روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
to r.someone as a
کسی را به سمتی معرفی کردن
meets
معرفی شدن به ملاقات کردن
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
instantiate
معرفی کردن بوسیله کنسرت
good wine needs no bush
چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
id
کارتی که ضخص را معرفی میکند
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
social credit
تصادی معرفی شده است
reagency
امادگی برای واکنش یا معرفی
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
Can you recommend a hotel?
آیا میتوانید یک هتل به من معرفی کنید؟
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
to give publicity to
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
who are your reference?
چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
subscripted variable
عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
tag
نوار پشت پوتین کارت معرفی
technologically
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
to proclam someone a traitor
کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
tags
نوار پشت پوتین کارت معرفی
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
Can you recommend a guest house?
آیا میتوانید یک پانسیون به من معرفی کنید؟
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . .
از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
technological
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
report tothe director
خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
toastmistress
بانوی معرفی کننده ناطق سرمیز غذا
names
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
Can you recommend a good restaurant?
آیا میتوانید یک رستوران خوب معرفی کنید؟
name
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
Type cable
مشخصات کابل معرفی شده توسط IBM
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
personation
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
functional
مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
to report to the police
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to i. any one into abenefice
کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
toastmaster
کسی که ناطقین بعد از صرف شام را معرفی میکند
polar
سیستم معرفی موقعیتها به عنوان زاویه و فاصله از مبدا
menus
انتخاب دستورات از لیستی از انتخابها معرفی شده به اپراتور
key
کد عددی برای معرفی کلیدی که انتخاب شده است
menu
انتخاب دستورات از لیستی از انتخابها معرفی شده به اپراتور
toastmasters
کسی که ناطقین بعد از صرف شام را معرفی میکند
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
identification tag
پلاک شناسایی اتیکت اسم کارت معرفی نامه
set
معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
sets
معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
flow diagram
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
flowchart
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
category wiring
یکی از 5 سطح استاندارد معرفی شده توسط EIA / TIA
setting up
معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
ccitt
انجمن بین المللی که پروتکلهای ارتباطی و استانداردها را معرفی می کنند
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
enquiry
کد کنترل مخصوص که تقاضایی برای معرفی یا وضعیت یا داده یک وسیله است
distorts
معرفی اختلافات نامط لوب بین سیگنال ورودی و خروجی یک وسیله
distort
معرفی اختلافات نامط لوب بین سیگنال ورودی و خروجی یک وسیله
anchor cell
خانهای در برنامه صفحه گسترده که ابتدای مجموعه خانه ها را معرفی میکند
operate
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
holotype
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
passwords
کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
password
کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
National Center for Supercomputing Applications
سازمانی که معرفی و ایجاد شبکه جهان گستر را توسط جستجوگر Moscuic Web انجام میدهد
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
boolean algebra
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
sensible
قابل درک قابل رویت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
achievable
قابل وصول قابل تفریق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com