English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
comparably بطور قابل مقایسه
Other Matches
comparatively بطور مقایسه
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
analogous قابل مقایسه
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
incomparability غیر قابل مقایسه
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones. سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
This compares to the Mini models, which cost only 200 EUR. این قابل مقایسه است با مدل های مینی که قیمتشان فقط ۲۰۰ اویرو است.
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
capably بطور قابل
habitably بطور قابل سکونت
interestingly بطور قابل توجه
presentably بطور قابل معرفی
explosively بطور قابل احتراق
excusably بطور قابل عفو
justifiably بطور قابل تصدیق
estimably بطور قابل احترام
heritably بطور قابل توارث
inheritably بطور قابل توارث
expansibly بطور قابل انبساط
extricably بطور قابل تخلیص
divisibly بطور قابل تقسیم
flexibly بطور قابل انحناء
laudably بطور قابل ستایش
questionably بطور قابل تردید
remarkably بطور قابل ملاحظه
perceptibly بطور قابل درک
practicably بطور قابل عبور
praiseworthily بطور قابل ستایش
interchangeably بطور قابل معاوضه
eligibly بطور قابل قبول
justifiably بطور قابل تبرئه
imaginably بطور قابل تصور
tolerably بطور قابل تحمل
considerably بطور قابل ملاحظه
imputably بطور قابل اسناد
noteworthily بطور قابل ملاحظه
improvably بطور قابل ترقی
aposematically بطور قابل گوشزد
separably بطور قابل تفکیک
objectionably بطور قابل اعتراض
admissibleness بطور قابل قبول
reliably بطور قابل اعتماد
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
impregnably بطور غیر قابل تسخیر
incalculably بطور غیر قابل تخمین
inaccessibly بطور غیر قابل دسترسی
immeasurably بطور غیر قابل پیمایش
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
irremeable بطور غیر قابل برگشت
inimitably بطور غیر قابل تقیلد
inalienably بطور غیر قابل انتقال
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
resemblance مقایسه
collation مقایسه
datum line خط مقایسه
analogy مقایسه
analogies مقایسه
comparisons مقایسه
comparison مقایسه
collations مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
parity error غلط مقایسه
incomparable مقایسه ناپذیر
compared مقایسه کردن
cf مقایسه شود
to make comparisons مقایسه کردن
datum سطح مقایسه
to draw comparisons مقایسه کردن
refrence مبنای مقایسه
parity bit بیت مقایسه
compares مقایسه کردن
even parity مقایسه زوج
no parity عدم مقایسه
incomparability مقایسه ناپذیری
contrast مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
contrasts مقایسه کردن
odd parity مقایسه فرد
incommensurable مقایسه ناپذیر
comparing مقایسه کردن
frequency comparison مقایسه فرکانس
comparisons روش مقایسه
comparison operator عملگر مقایسه
incomparable غیرقابل مقایسه
comparison روش مقایسه
logical comparison مقایسه منطقی
comparator مقایسه کننده
comparableness قابلیت مقایسه
assimilatc مقایسه نمودن
parity error خطای مقایسه
compare مقایسه کردن
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially بطور جنگی بطور نظامی
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
comparator وسیله انجام مقایسه
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
by comparison وقتی مقایسه می شوند
between دربین درمقام مقایسه
comparative philology علم مقایسه زبانها
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
tape comparator مقایسه کننده نوار
table comparator مقایسه کننده نوارها
measure مقایسه کردن سنجش
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
summation check بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
vertical بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
local area network و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
phosphor اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
spellcheck بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
doubled up دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
pair exchange sorting algorithm نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
volatility تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
sensible قابل درک قابل رویت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com