English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
English Persian
considerably بطور قابل ملاحظه
remarkably بطور قابل ملاحظه
noteworthily بطور قابل ملاحظه
Search result with all words
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
Other Matches
healable قابل ملاحظه
worthy of note قابل ملاحظه
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
sizable قابل ملاحظه بزرگ
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
petty غیر قابل ملاحظه
unconsidered غیر قابل ملاحظه
noticeably بطرز قابل ملاحظه
remerkableness قابل ملاحظه بودن
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
capably بطور قابل
improvably بطور قابل ترقی
heritably بطور قابل توارث
extricably بطور قابل تخلیص
explosively بطور قابل احتراق
expansibly بطور قابل انبساط
interestingly بطور قابل توجه
admissibleness بطور قابل قبول
interchangeably بطور قابل معاوضه
habitably بطور قابل سکونت
inheritably بطور قابل توارث
separably بطور قابل تفکیک
aposematically بطور قابل گوشزد
justifiably بطور قابل تبرئه
eligibly بطور قابل قبول
tolerably بطور قابل تحمل
flexibly بطور قابل انحناء
imputably بطور قابل اسناد
comparably بطور قابل مقایسه
imaginably بطور قابل تصور
justifiably بطور قابل تصدیق
reliably بطور قابل اعتماد
questionably بطور قابل تردید
divisibly بطور قابل تقسیم
estimably بطور قابل احترام
presentably بطور قابل معرفی
practicably بطور قابل عبور
excusably بطور قابل عفو
objectionably بطور قابل اعتراض
perceptibly بطور قابل درک
laudably بطور قابل ستایش
praiseworthily بطور قابل ستایش
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
incalculably بطور غیر قابل تخمین
inimitably بطور غیر قابل تقیلد
inalienably بطور غیر قابل انتقال
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
irremeable بطور غیر قابل برگشت
impregnably بطور غیر قابل تسخیر
inaccessibly بطور غیر قابل دسترسی
immeasurably بطور غیر قابل پیمایش
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
regarded ملاحظه
cum grano با ملاحظه
regards ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
prudence ملاحظه
not unmindful بی ملاحظه
gravitas ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
unconsidered بی ملاحظه
respects ملاحظه
respect ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
observation ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
animadversion ملاحظه
tact ملاحظه
considerations ملاحظه
consideration ملاحظه
incautious بی ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
incosiderate بی ملاحظه
observations ملاحظه
thoughtless بی ملاحظه
remark ملاحظه
regard ملاحظه
remarking ملاحظه
remarks ملاحظه
remarked ملاحظه
considerately ازروی ملاحظه
perceive ملاحظه کردن
regarded ملاحظه کردن
note ملاحظه کردن
notes ملاحظه کردن
regards ملاحظه کردن
annotations تحشیه ملاحظه
regard ملاحظه کردن
annotation تحشیه ملاحظه
noting ملاحظه کردن
noted مورد ملاحظه
inadvertent بی ملاحظه سهوی
wary با ملاحظه هشیار
to take note of ملاحظه کردن
heeding ملاحظه رعایت
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
heeded ملاحظه رعایت
regard for others ملاحظه دیگران
observing ملاحظه کردن
heeds ملاحظه رعایت
blat بی معنی و بی ملاحظه
observes ملاحظه کردن
regardant ملاحظه کننده
observed ملاحظه کردن
observe ملاحظه کردن
heed ملاحظه رعایت
circumspect ملاحظه کار
canniness ملاحظه کاری
circumspectly ملاحظه کارانه
circumspective ملاحظه کار
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
perceiving ملاحظه کردن
consider ملاحظه کردن
considers ملاحظه کردن
ciecumspect ملاحظه کار
perceived ملاحظه کردن
perceives ملاحظه کردن
irrespective of بدون ملاحظه
regrad for others ملاحظه دیگران
remark تبصره ملاحظه کردن
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
remarks تبصره ملاحظه کردن
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
remarking تبصره ملاحظه کردن
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
remarked تبصره ملاحظه کردن
blankly بدون ملاحظه بکلی
blat بی ملاحظه حرف زدن
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
observantly از روی ملاحظه و رعایت
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
martially بطور جنگی بطور نظامی
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom> دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
scapegrace ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
respecters کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com