English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
aposematically بطور قابل گوشزد
Other Matches
aposematic قابل گوشزد
aposematic حاوی نکتهء مهم و قابل گوشزد
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
capably بطور قابل
remarkably بطور قابل ملاحظه
eligibly بطور قابل قبول
admissibleness بطور قابل قبول
divisibly بطور قابل تقسیم
flexibly بطور قابل انحناء
reliably بطور قابل اعتماد
interestingly بطور قابل توجه
interchangeably بطور قابل معاوضه
excusably بطور قابل عفو
estimably بطور قابل احترام
noteworthily بطور قابل ملاحظه
perceptibly بطور قابل درک
imputably بطور قابل اسناد
objectionably بطور قابل اعتراض
considerably بطور قابل ملاحظه
justifiably بطور قابل تبرئه
justifiably بطور قابل تصدیق
tolerably بطور قابل تحمل
comparably بطور قابل مقایسه
expansibly بطور قابل انبساط
improvably بطور قابل ترقی
presentably بطور قابل معرفی
laudably بطور قابل ستایش
heritably بطور قابل توارث
imaginably بطور قابل تصور
praiseworthily بطور قابل ستایش
habitably بطور قابل سکونت
separably بطور قابل تفکیک
extricably بطور قابل تخلیص
inheritably بطور قابل توارث
explosively بطور قابل احتراق
questionably بطور قابل تردید
practicably بطور قابل عبور
inimitably بطور غیر قابل تقیلد
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
irremeable بطور غیر قابل برگشت
inalienably بطور غیر قابل انتقال
impregnably بطور غیر قابل تسخیر
immeasurably بطور غیر قابل پیمایش
incalculably بطور غیر قابل تخمین
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
inaccessibly بطور غیر قابل دسترسی
unmentionable غیرقابل گوشزد
memorials گوشزد کردن
memorial گوشزد کردن
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
nags مرتبا گوشزد کردن عیبجو
nagged مرتبا گوشزد کردن عیبجو
nag مرتبا گوشزد کردن عیبجو
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable قابل معرفی قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
achievable قابل وصول قابل تفریق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
observable قابل مشاهده قابل گفتن
sensible قابل درک قابل رویت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
atilt بطور کج
streakily بطور خط خط
lastingly بطور پا بر جا
loosely بطور شل یا ول
flabbily بطور شل و ول
meanly بطور بد
wetly بطور تر
transtively بطور
confusedly بطور در هم و بر هم
deficiently بطور ناقص
heterogeneously بطور جوربجور
inappropriately بطور غیرمقتضی
inarticulately بطور ناشمرده
gushingly بطور سرشار
imperfectly بطور ناقص
distinctly بطور مشخص
inappreciably بطور نامحسوس
consistently بطور موافق
distinctly بطور واضح
coherently بطور مربوط
coherently بطور متصل
incoherently بطور نامربوط
in the main بطور کلی
inanimately بطور بیجان
hatefully بطور تنفرامیز
in series بطور مسلسل
generally بطور کلی
in sum بطور مختصرومفید
in relief بطور برجسته
hellishly بطور جهنمی
in the mass بطور کلی
hazardously بطور قمار
inaccurately بطور نادرست
ridiculously بطور مهمل
halely بطور سالم
in principle بطور کلی
inaccurately بطور نادقیق
inadmissibly بطور ناروا
concisely بطور مختصر
defectively بطور ناقص
hip and thigh بطور کامل
immaturely بطور نارس
imagnarily بطور خیالی
imperviously بطور تاثرناپذیر
illiterately بطور بیسواد
illicitly بطور غیرمشروع
impurely بطور ناپاک
illegitimately بطور نامشروع
itineratly بطور سیار
illegitimately بطور حرامزاده
implausibly بطور غیرموجه
imagnarily بطور موهوم
impertinently بطور نامربوط
immaterially بطور غیرمادی
absurdly بطور محال
unlawfully بطور نامشروع
immovably بطور ثابت
handsomely بطور مطبوع
handsomely بطور زیبا
imaginarily بطور موهوم
imitatively بطور بدل
daintily بطور شیک
illegibly بطور غیرخوانا
idiotically بطور مخبط
in miniature بطور کوچک
in miniature بطور فریف
hurtfully بطور مضر
honorarily بطور افتخاری
homogeneously بطور همجنس
holily بطور خاص
holily بطور مقدس
histrionically بطور نمایش
in petto بطور خصوصی
in confidence بطور محرمانه
loosely بطور بی ربط
impliedly بطور مفهوم
gushingly بطور روان
impracticably بطور غیرعملی
hypothetically بطور فرض
ills بطور ناقص
hyperbolically بطور مبالغه
huskily بطور خشن
ill بطور ناقص
almost بطور نزدیک
ill- بطور ناقص
inherently بطور ماندگار
intemperately بطور نامعتدل
interjectionally بطور معترضه
intermediately بطور میانه
intermediately بطور متوسط
interruptedly بطور گسیخته
interruptedly بطور غیرمسلسل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com