English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
persuasively بطور متقاعد کننده
Other Matches
convincer متقاعد کننده
convincing متقاعد کننده
evincive متقاعد کننده
cogent متقاعد کننده
dazzlingly بطور خیره کننده
lugubriously بطور دلتنگ کننده
receptively بطور درک کننده
tediously بطور کسل کننده
imminently بطور تهدید کننده
wearisomely بطور خسته کننده
perplexingly بطور گیج کننده
prolixly بطور خسته کننده
prohibitively بطور جلوگیری کننده
ponderously بطور کسل کننده
mawkishly بطور بی مزه یا کسل کننده
preventively بطور جلو گیری کننده یابازدارنده
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
persuaded متقاعد
superannuate متقاعد
superannuated متقاعد
satisfied متقاعد
emeritus متقاعد
convinced متقاعد
convincible متقاعد شدنی
reason متقاعد کردن
inconvincible متقاعد نشدنی
to persuade oneself متقاعد شدن
convinces متقاعد کردن
convince متقاعد کردن
argue متقاعد کردن
persuade متقاعد کردن
I won't be talked into it! من را نمیتوانی متقاعد کنی!
I won't be talked into it! من را نمیتوانید متقاعد کنید!
on behalf of <idiom> متقاعد کردن شخص
to persuade oneself خود را متقاعد کردن
convincingly چنانکه متقاعد کند
to convince somebody of something کسی را به چیزی متقاعد کردن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
inconvincible اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
ensured متقاعد کردن حتمی کردن
insuring متقاعد کردن حتمی کردن
insures متقاعد کردن حتمی کردن
ensuring متقاعد کردن حتمی کردن
ensures متقاعد کردن حتمی کردن
ensure متقاعد کردن حتمی کردن
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilisers تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
streakily بطور خط خط
flabbily بطور شل و ول
wetly بطور تر
lastingly بطور پا بر جا
confusedly بطور در هم و بر هم
loosely بطور شل یا ول
transtively بطور
atilt بطور کج
meanly بطور بد
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
at second hand بطور غیرمستقیم
imagnarily بطور موهوم
to an overthwart بطور اریب
averagly بطور متوسط
forcefully بطور موثر
movingly بطور موثر
superiorly بطور برتر
adjectively بطور صفت
middlingly بطور متوسط
incontestably بطور مسلم
imagnarily بطور خیالی
inconstantly بطور نا پایدار
administratively بطور اداری
affectingly بطور موثر
impressively بطور موثر
at an overthwart بطور اریب
inconsistently بطور متناقص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com