Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
proportionably
بطور متناسب یا با قرینه
Search result with all words
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
Other Matches
presumption hominis
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
reciprocal border
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
proprotionable
متناسب
symmetrically
با قرینه
proprotionable
با قرینه
proportional
متناسب
circumstantial evidence
قرینه
symmetry
قرینه
proportion
قرینه
proportions
قرینه
pendant to each other
قرینه هم
conpanion
قرینه
pro rata
متناسب
asummetric
بی قرینه
applicative
متناسب
asymmetrical
بی قرینه
dissymmetrical
بی قرینه
proportionate
متناسب
proportionable
متناسب
in proportion
متناسب
eurhythmic
متناسب
commensurate
متناسب
indication
قرینه
symmetric
متناسب
lop sided
بی قرینه
homolographic
دارای قرینه
reflection response
پاسخ قرینه
comproportionation
ترکیب متناسب
coordinate
متناسب کردن
unapt
غیر متناسب
skew polygon
چندضلعی بی قرینه
presumptions
فن قوی قرینه
presumption juris tantum
قرینه کافیه
presumption
فن قوی قرینه
coordinative
متناسب سازنده
symmetrical exchange
تعویض قرینه
proportionment
متناسب سازی
mirror image
تصویر قرینه
mirror images
تصویر قرینه
presumption juris et de jure
قرینه قویه
parallels
همگام قرینه
asymmetric
نامتقارن بی قرینه
paralleled
همگام قرینه
double
تصویر قرینه
harmonizing
متناسب بودن
harmonised
متناسب بودن
harmonises
متناسب بودن
harmonizes
متناسب بودن
harmonising
متناسب بودن
symmetry
قرینه تناسب
parallel
همگام قرینه
harmonized
متناسب بودن
harmonize
متناسب بودن
appropriated technology
تکنولوژی متناسب
indirect evidence
قرینه و اماره
parallelling
همگام قرینه
paralleling
همگام قرینه
parallelled
همگام قرینه
coordinate
متناسب یا هماهنگ کردن
keratome
چاقوی قرینه شکافی
harmonic proportion
طبقه بندی متناسب
context sensitive help
کمک حساس به قرینه
context switching
راه گزینی قرینه
proportionate
فراخور متناسب کردن
halogeton
علف قلیاب قرینه
symmetrize
باهم قرینه کردن
symmetry
قرینه سازی همسنجی
proportional pie graph
نمودار گرد متناسب
coapt
باهم متناسب شدن
commensurateness
متناسب کردن تناسب
up to par/scratch/snuff/the mark
<idiom>
متناسب با استاندارد طبیعی
well proportioned
با تناسب متناسب موزون
harmonic division
طبقه بندی متناسب
match
قرینه سازی در طرح یا بافت
mismatch
متناسب نبودن ناجور بودن
tubbable
متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
homocercal
دارای دم قرینه متقارن الذنب
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
reddendo singula singulis
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
drop repeat
واگیره
[تکرار یک نقش بصورت قرینه و در طول فرش]
amplidyne
ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
best power mixture
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
hook's law
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
best economy mixture
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
actinoelectric
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
keeping house
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
divan cover
[قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
بطور جنگی بطور نظامی
differentiator
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
Jangle Arjuk
طرح جنگلی ارجوک
[این گل در طرح فرش های افغانی بصورت قرینه بافی بکار می رود.]
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
suit
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
proportions
متناسب کردن متقارن کردن
proportion
متناسب کردن متقارن کردن
lattice design
طرح شبکه ای
[این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
Miri design
طرح بته میری
[طرح بته جقه]
[این طرح که جلوه ای از درخت سرو را نشان می دهد بصورت ردیف های تکراری و قرینه کل فرش را در بر می گیرد.]
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
kikalak design
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Mina-khani design
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
meanly
بطور بد
streakily
بطور خط خط
transtively
بطور
lastingly
بطور پا بر جا
confusedly
بطور در هم و بر هم
flabbily
بطور شل و ول
atilt
بطور کج
wetly
بطور تر
loosely
بطور شل یا ول
indicatively
بطور اخباری
inconveniently
بطور نامناسب
inexactly
بطور نادرست
indissolubly
بطور پایدار
inductively
بطور قیاس
industriously
بطور ساعی
inefficaciously
بطور بی فایده
cardinally
بطور مهم
incomprehensibly
بطور نامفهوم
incorporeally
بطور غیرمحسوس
ineligibly
بطور ناشایسته
indicatively
بطور اشاره
indissolubly
بطور غیرقابل حل
cannily
بطور عاقلانه
indispensably
بطور حتمی
indefeasibly
بطور پابرجا
catercorner
بطور مورب
indecently
بطور ناشایسته
indispansably
بطور ضروری
indiscretely
بطور یک پارچه
incontestably
بطور مسلم
inconstantly
بطور نا پایدار
circularly
بطور مدور
clandestinely
بطور مخفی
cloudily
بطور تیره
comkplimentarily
بطور تعارفی
commodiously
بطور راحت
compatibly
بطور موافق
inclusively
بطور متضمن
compositely
بطور مرکب
incisively
بطور برنده
inauspiciously
بطور مشئوم
inartificially
بطور غیرمصنوعی
inarticulately
بطور ناشمرده
inconsistently
بطور متباین
incommodiously
بطور ناراحت
incommunicably
بطور نگفتنی
inconsistently
بطور متناقص
inclusively
بطور جامع
inconsistently
بطور ناسازگار
catercornered
بطور مورب
inconclusively
بطور ناتمام
inconclusively
بطور غیرقطعی
centrically
بطور مرکزی
cephalad
بطور راسی
chimerically
بطور واهی
incompatibly
بطور ناسازگار
choicely
بطور پسندیده
incommunicatively
بطور کم امیزش
comprehensibly
بطور مفهوم
lasciviously
بطور شهوانی
attributively
بطور اسنادی
auspiciously
بطور مساعد
irrelevantly
بطور بی ربط
irrefragably
بطور بی جواب
irrefragably
بطور تردیدناپذیر
inviolably
بطور مصون
invcersely
بطور وارونه
intransitively
بطور لازم
interruptedly
بطور غیرمسلسل
interruptedly
بطور گسیخته
automatism
بطور خودکار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com