Dictiornary-Farsi | بطور مجاز یا مشروع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
licitly	بطور مجاز یا مشروع


Other Matches

lawfully	بطور مشروع
legitimately	بطور مشروع یا قانونی
figuratively	بطور مجاز
permissibly	بطور مجاز
piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
legitimated	مشروع
rightful	مشروع
illegal	نا مشروع
ill gotten	نا مشروع
legal	مشروع
licit	مشروع
legitimating	مشروع
legitimates	مشروع
loyal	مشروع
lawful	مشروع
legitimate	مشروع
legitmate	مشروع
legitimising	مشروع کردن
legitimises	مشروع کردن
illegitimate	غیر مشروع
legitimize	مشروع کردن
legitimised	مشروع کردن
legitimized	مشروع کردن
fair trade	تجارت مشروع
legit	حلال مشروع
legal impediment	مانع مشروع
legitimate advantage	منفعت مشروع
legitimate defence	دفاع مشروع
legitimate excuse	مانع مشروع
legal	مشروع حقوقی
legitimizing	مشروع کردن
legitimizes	مشروع کردن
legitimization	مشروع کردن
right of self defence	حق دفاع مشروع
legitimating	مانع مشروع
lawful	مشروع شرعی
self defence	دفاع مشروع
legitimate	مانع مشروع
legitimate	دارای حق مشروع
se defedendo	به عذردفاع مشروع
legitimated	دارای حق مشروع
legitimating	دارای حق مشروع
legitimated	مانع مشروع
gravy	استفاده نا مشروع
legitimates	دارای حق مشروع
dejure	مشروع بطورقانونی
legitimates	مانع مشروع
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
u. claims	دعاوی غیر مشروع یا ناحق
legitimately	به طور مشروع یا قانونی صحیح
legitimist	هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
ill gotten	با وسایل غیر مشروع بدست امده
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively	بطور نافذ بطور زننده
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially	بطور جنگی بطور نظامی
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
permitted	مجاز
admissible	مجاز
rated	مجاز
metonymy	مجاز
lawful	مجاز
licensable	مجاز
allowed	مجاز
certified	مجاز
permissible	مجاز
legal	مجاز
licensed	مجاز
toluene	حد مجاز
permissive	مجاز
admissibll	مجاز
commissioned	مجاز
authorized	مجاز
tropologic	مجاز
at liberty	مجاز
authorised	مجاز
allowable	مجاز
authorrized	مجاز
admittable	مجاز
legitimising	مجاز کردن
legitimises	مجاز کردن
lawfully	به طور مجاز
legitimization	مجاز کردن
tolerance limit	خطای مجاز
revocable contract	عقد مجاز
permits	مجاز کردن
trope	مجاز استعاره
troplogy	مجاز گوئی
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
accredited	مجاز معتبر
permissible dosage	دوز مجاز
metonym	مجاز مرسل
working load	بار مجاز
fair game	شکار مجاز
safe load	بار مجاز
legitimize	مجاز کردن
tolerances	خطای مجاز
permit	مجاز کردن
tolerances	تفاوت مجاز
permissible load	بار مجاز
permissible velocity	سرعت مجاز
legitimised	مجاز کردن
permitting	مجاز کردن
permissible velocity	تندی مجاز
tolerance	تفاوت مجاز
legitimized	مجاز کردن
prescribed load	بار مجاز
tolerance	خطای مجاز
legitimizes	مجاز کردن
not allowed	غیر مجاز
legitimizing	مجاز کردن
licensing hours	زمان مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
permissible deviation	تفاوت مجاز
admitance	روا مجاز
impermissible	غیر مجاز
allowed vibrations	ارتعاشهای مجاز
authorised clerk	واسطه مجاز
authorized allowance	سهمیه مجاز
authorized bank	بانک مجاز
authorise	مجاز نمودن
frees	مجاز منفصل
freeing	مجاز منفصل
justifiability	مجاز بودنی
allowance	میزان مجاز
working stress	تنش مجاز
allowable stress	تنش مجاز
allowable cargo load	بار مجاز
complements	حد مجاز مکمل
complementing	حد مجاز مکمل
complemented	حد مجاز مکمل
complement	حد مجاز مکمل
speed limits	سرعت مجاز
speed limit	سرعت مجاز
height clearance	ارتفاع مجاز
allowable level	تراز مجاز
allowable load	بار مجاز
idiographic	وابسته به مجاز
allowances	میزان مجاز
doses	مقدار مجاز
authorized program	برنامه مجاز
authorized strength	استعداد مجاز
contraband	غیر مجاز
dosing	مقدار مجاز
dosed	مقدار مجاز
dose	مقدار مجاز
delegation of authority	مجاز شمردن
bag limit	حد مجاز صید
ban item	غیر مجاز
settings	شدت مجاز
setting	شدت مجاز
unauthorized	غیر مجاز
bona fide holder	دارنده مجاز
circuit allocated use	مدارچانلهای مجاز
licit	روا مجاز
free	مجاز منفصل
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
freed	مجاز منفصل
allowable cargo load	حداکثربار مجاز
safe loads tables	جداول بارهای مجاز
ratings	نحوه عملکرد مجاز
table of allowance	جدول سهمیه مجاز
personnel authorization	سطح پرسنلی مجاز
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
authorized manpower	نیروی انسانی مجاز
range	مجموعه مقادیر مجاز
circuit allocated use	سهمیه مدارهای مجاز
rating	نحوه عملکرد مجاز
tare	وزن مجاز یک فرف
taxi stand	ماندگاه مجاز تاکسی
number	مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه مجاز اماد
personnel authorization	جدول پرسنلی مجاز
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه اماد مجاز
allowed quantum state	حالت کوانتومی مجاز
numbers	مجموعه مقادیر مجاز
ranges	مجموعه مقادیر مجاز
prescribed load	بار مهمات مجاز
allowed energy levels	ترازهای انرژی مجاز
tensile stress	تنش کششی مجاز
ranged	مجموعه مقادیر مجاز
twenty four hour charge rate	امپر مجاز باتری

licitly

بطور مجاز یا مشروع