Dictiornary-Farsi | بطور محکم یا ثابت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
fixedly	بطور محکم یا ثابت


Other Matches

tenaciously	بطور محکم
firmly	بطور محکم
hermetically	بطور سربسته و محکم
formidably	بطور قوی و محکم
concretely	بطور محکم یا جامد
stoutly	بطور محکم و نیرومند
immovably	بطور ثابت
invariably	بطور ثابت
lastingly	بطور ثابت
permanently	بطور ثابت
brace	بابست محکم کردن محکم بستن
braced	بابست محکم کردن محکم بستن
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively	بطور نافذ بطور زننده
martially	بطور جنگی بطور نظامی
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
kills	محکم
kill	محکم
definite <adj.>	محکم
i have a secure grasp of it	محکم
secure	محکم
foursquare	محکم
tightly-	محکم
tightly	محکم
pukka	محکم
pucka	محکم
undeviating <adj.>	محکم
stable	محکم
unswerving <adj.>	محکم
stables	محکم
secures	محکم
definite	محکم
buff	محکم
steady	محکم
solid	محکم
sturdier	محکم
sturdiest	محکم
sturdy	محکم
steadiest	محکم
adamantine	محکم
steadies	محکم
frozen	محکم
tenacious	محکم
toughest	محکم
buffs	محکم
to hold fast	محکم
tight coupling	محکم
taut	محکم
solids	محکم
steadying	محکم
tough	محکم
tougher	محکم
chock	محکم
well set	محکم
steadied	محکم
consolidated	محکم
deep-set	محکم
four-square	محکم
tightest	محکم
decisive	محکم
tight	محکم
rigid	محکم
tighter	محکم
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
lammed	محکم زدن
clipped	محکم گرفتن
clamped	محکم کردن
clamping	محکم کردن
clamps	محکم کردن
whack	محکم زدن
make tight	محکم کردن
reinforces	محکم کردن
to stand fast	محکم ایستادن
to make good	محکم کردن
clippings	محکم گرفتن
cinch	محکم بستن
clips	محکم گرفتن
hammer	شوت محکم
whacks	محکم زدن
clamp	محکم کردن
hammered	شوت محکم
bedding	محکم سازی
crimping	محکم کردن
slam dunk	گل ابشاری محکم
to seal up	محکم بستن
spoke	محکم کردن
gripe	محکم گرفتن
rivets	محکم کردن
catch hold of	محکم نگاهداشتن
riveting	محکم کردن
riveted	محکم کردن
chock	محکم کردن
rivet	محکم کردن
braced	محکم کردن
tightening	محکم کردن
brace	محکم کردن
tightens	محکم کردن
spokes	محکم کردن
it is secure	محکم است
clinch	محکم کردن
lockfast	محکم بسته
lift van	صندوقچه محکم
tighten	محکم کردن
steels	محکم استوار
steeling	محکم استوار
steeled	محکم استوار
steel	محکم استوار
kill shot	ضربه محکم
clinching	محکم کردن
clinches	محکم کردن
tightened	محکم کردن
clinched	محکم کردن
to make fast	محکم کردن
clip	محکم گرفتن
latches	محکم نگاهداشتن
hang on to <idiom>	محکم گرفتن
strict	نص صریح محکم
stricter	نص صریح محکم
strengthened	محکم کردن
strengthens	محکم کردن
grips	محکم گرفتن
gripping	محکم گرفتن
gripped	محکم گرفتن
grip	محکم گرفتن
stability	محکم بودن
hammers	شوت محکم
to catch hold of	محکم گرفتن
fasten	محکم کردن
rigidify	محکم کردن
latch	محکم نگاهداشتن
strengthen	محکم کردن
two handed	محکم استوار
tasten	محکم شدن
tee off	ضربه محکم
stakes	محکم کردن
the ice is treach erous	یخ محکم نیست
pommels	محکم زدن
pommel	محکم زدن
tower of strength <idiom>	پشتیبانی محکم
take up <idiom>	محکم کردن
staked	محکم کردن
A firm voice .	صدای محکم
fastened	محکم کردن
belted	ضربه محکم
reinforce	محکم کردن
tier	محکم کننده
belt	ضربه محکم
tiers	محکم کننده
semihard	نیمه محکم
set taut	محکم کردن
yerk	محکم بستن
griped	محکم گرفتن
stake	محکم کردن
anchors	محکم شدن
anchoring	محکم شدن
clutching	محکم گرفتن
belts	ضربه محکم
wharves	محکم مهارکردن
wharfs	محکم مهارکردن
wharf	محکم مهارکردن
substantial	مهم محکم
seal up	محکم بستن
strictest	نص صریح محکم
fastens	محکم کردن
clutch	محکم گرفتن
clutched	محکم گرفتن
sealed	محکم چسبیده
clutches	محکم گرفتن
anchor	محکم شدن
consolidant	محکم کننده
house	محکم کردن
housed	محکم کردن