Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
discretely
بطور مطلق یا مجزا
Other Matches
abstractedly
بطور مجزا
individ
بطور مجزا شخصا
magisterially
بطور مطلق
autocratically
بطور مطلق
magistrially
بطور مطلق
simpliciter
بطور مطلق
abstractly
بطور مطلق
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
absolute volue
مقدار مطلق قدر مطلق
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
distinct
مجزا
distinguishing
مجزا
separable
مجزا
free-standing
مجزا
apartfrom
مجزا از
single line
خط مجزا
several
مجزا
spot footing
پی مجزا
disjunct
مجزا
discrete
مجزا
abstracted
مجزا
knock down
مجزا
ditinct
مجزا
individual controls
کنترلهای مجزا
knock down
مجزا کردن
seclude
مجزا کردن
isolating
مجزا کردن
disassemble
مجزا کردن
abstracts
مجزا کردن
discrete source
چشمههای مجزا
isolates
مجزا کردن
discrete particle
ذره مجزا
discrete values
مقادیر مجزا
abstract
مجزا کردن
discrete packets
بستههای مجزا
isolate
مجزا کردن
detached
ستون مجزا
abstracting
مجزا کردن
decollate
مجزا کردن
apart
مجزا غیرهمفکر
separate loading
مجزا پرشونده
separate ammunition
مهمات مجزا
semidetached
نیمه مجزا
step
واحد مجزا
stepping
واحد مجزا
single line
ردیف مجزا
indiscrete
غیر مجزا
separate loading
مهمات مجزا
separate sewer
شبکه مجزا
separates
مجزا کردن
unit assembly
یک قطعه مجزا
separated
مجزا کردن
separate
مجزا کردن
lone
مجزا ومنفرد
garrison house
پادگان مجزا
isle
مجزا کردن
isles
مجزا کردن
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
insulate
با عایق مجزا کردن
isolated double bond
پیوند دوگانه مجزا
facility
ساختمان بزرگ مجزا
insulates
با عایق مجزا کردن
insulating
با عایق مجزا کردن
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
canalization
به صورت مجزا دراوردن
individual units
یکانهای منفرد یا مجزا
caption code
رمز نویسی با متن مجزا
comparmentalize
به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
cut sheet feeder
تغذیه کننده کاغذ مجزا
can
هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
canning
هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
cans
هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
matrix isolation spectroscopy
طیف بینی مجزا شده درماتریس
fanning
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
comma delimited file
فایل مجزا توسط واوک یاویرگول
fanned
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
fan
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
scalar
مقدار مجزا ونه ماتریس یا رکورد.
fans
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
trivial segmentation
ذخیره شدن هر قلم داده در یک قطعه مجزا
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
pitch
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
sue and losse part
عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
pitches
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
cells
تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
cell
تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
packet switching
ارسال داده ها به صورت بستههای مجزا گزینش بستهای
acheval
ارتشی که جناحش در اثرمانعی مانندباتلاق یا رودخانه از ان دورو مجزا باشد
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
highlighted
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlight
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
micro
ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
micros
ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
highlights
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
ante-chapel
[قسمتی از نیایشگاه خصوصی شبیه گوشواره عرضی کلیسا با فضار ورودی مجزا]
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
stereos
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereophonic
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereo
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
characters
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
texel
مجموعه پیکسل ها که به عنوان واحد مجزا هنگام اعمال یک تط بیق روی شی به کار می روند
multipropellant
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
totalled
مطلق
starkest
مطلق
starker
مطلق
starkly
مطلق
utter
مطلق
absolute
مطلق
totalling
مطلق
totals
مطلق
unrestrained
مطلق
utters
مطلق
uttered
مطلق
slick
مطلق
slickest
مطلق
frees
مطلق
purer
مطلق
purest
مطلق
absolutes
مطلق
free
مطلق
freed
مطلق
freeing
مطلق
stark
مطلق
pure
مطلق
sovereign
مطلق
sovereigns
مطلق
totaling
مطلق
absolute
<adj.>
مطلق
autocratic
مطلق
implicit
مطلق
categoric
مطلق
abstract
مطلق
abstracting
مطلق
inalienable
<adj.>
مطلق
indispensable
<adj.>
مطلق
thetic
مطلق
thetical
مطلق
inevitable
<adj.>
مطلق
unalienable
<adj.>
مطلق
unalterable
<adj.>
مطلق
thorough going
مطلق
totaled
مطلق
total
مطلق
downright
مطلق
allodial
مطلق
positive
مطلق
inconditionate
مطلق
alodial
مطلق
arbitrary
مطلق
unconditional
مطلق
magisterial
مطلق
abstracts
مطلق
sheer
مطلق
categorical
مطلق
pixel
کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
scalar
نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
absolute paths
مسیر مطلق
absolute movement
حرکت مطلق
absolute liability
بدهی مطلق
seizin
تصرف مطلق
absolute temperature scale
مقیاس مطلق
absolute nullity
بطلان مطلق
universal legacy
وصیت مطلق
absolute monopoly
انحصار مطلق
absolute methanol
متانول مطلق
the preterite tense
ماضی مطلق
absolute value
ارزش مطلق
absolute value
قدر مطلق
absolute vacuum
خلاء مطلق
absolute unit
واحد مطلق
absolute magnitude
قدر مطلق
seisin
تصرف مطلق
absolute limen
آستانه مطلق
absolute judgment
قضاوت مطلق
absolute price
قیمت مطلق
absolute priority
اولویت مطلق
absolute threshold
آستانه مطلق
absolute sensitivity
حساسیت مطلق
absolute gravity
سنگینی مطلق
absolute potential
پتانسیل مطلق
absolute ether
اثر مطلق
shoo-in
<idiom>
برنده مطلق
absolute poverty
فقر مطلق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com