Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
comparatively
بطور مقایسه
Search result with all words
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
comparably
بطور قابل مقایسه
Other Matches
to contrast
[with]
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
datum line
خط مقایسه
comparisons
مقایسه
resemblance
مقایسه
analogies
مقایسه
comparison
مقایسه
collations
مقایسه
collation
مقایسه
analogy
مقایسه
refrence
مبنای مقایسه
even parity
مقایسه زوج
cf
مقایسه شود
contrasts
مقایسه کردن
analogous
قابل مقایسه
contrasting
مقایسه کردن
contrasted
مقایسه کردن
compares
مقایسه کردن
compared
مقایسه کردن
parity error
غلط مقایسه
parity checking
بازبینی مقایسه
parity bit
بیت مقایسه
frequency comparison
مقایسه فرکانس
odd parity
مقایسه فرد
incommensurable
مقایسه ناپذیر
incomparable
مقایسه ناپذیر
no parity
عدم مقایسه
incomparable
غیرقابل مقایسه
incomparability
مقایسه ناپذیری
compare
مقایسه کردن
contrast
مقایسه کردن
assimilatc
مقایسه نمودن
comparison operator
عملگر مقایسه
datum
سطح مقایسه
comparator
مقایسه کننده
comparison
روش مقایسه
to make comparisons
مقایسه کردن
comparing
مقایسه کردن
parity error
خطای مقایسه
comparableness
قابلیت مقایسه
logical comparison
مقایسه منطقی
comparisons
روش مقایسه
to draw comparisons
مقایسه کردن
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
tape comparator
مقایسه کننده نوار
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
by comparison
وقتی مقایسه می شوند
a comparison of the brain to a computer
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
a beauty and an elegance beyond
[ without]
compare
زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
A comparison of theory and practice.
مقایسه ای از نظری و عمل.
to stand comparison with
قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
table comparator
مقایسه کننده نوارها
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
incomparability
غیر قابل مقایسه
between
دربین درمقام مقایسه
measure
مقایسه کردن سنجش
comparative philology
علم مقایسه زبانها
comparative gage
دستگاه مقایسه کننده
paired comparisons method
روش مقایسه جفتی
comparator
وسیله انجام مقایسه
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
to drow a p between two
دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
comparable
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
proportion
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
VBScript
مقایسه شود با JAVA SCRIPT
a comparison of men's salaries with those of women
مقایسه حقوق مردان با زنان
not a patch on
به هیچ طرف مقایسه نیست با
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
priority
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relational database
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database management system
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
priorities
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
parity error
اشتباه مقایسه خطای توازن
proportions
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
That's a poor comparison.
این مقایسه ای نا مناسب است.
cost effectiveness
سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
a comparison between European and Japanese schools
مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
The comparison is misleading
[flawed]
.
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
to be out of all proportion to something
غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain
مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
Comparison with other countries is extremely interesting.
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards.
میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
dry cell battery
باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
summation check
بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
vertical
بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
Dhrystone benchmark
سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
move of pattern
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
local area network
و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
spellcheck
بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
benchmark
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
phosphor
اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
benchmarks
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
doubled
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
pair exchange sorting algorithm
نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
doubled up
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
volatility
تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products.
این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow.
این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
DES
استاندارد دولت آمریکا برای سیستم رمز بلاک داده با امنیت بالا. مقایسه با # Public Key #
density
دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن
densities
دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
searched
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searches
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
leap frog test
و داده می نویسد و می خواندن و برای بررسی اختلاف مقایسه میکند تا تمام محل ها بررسی شوند
searchingly
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
This compares to the Mini models, which cost only 200 EUR.
این قابل مقایسه است با مدل های مینی که قیمتشان فقط ۲۰۰ اویرو است.
DTMF
روش شماره گیری با دستگاه تلفن که در آن هر شماره یک TONE ایجاد میکند مقایسه شود با Pulse Dialling
penetrometer
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
machine address
آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که مستقیما و بدون تغییر به محل یا وسیلهای دستیابی دارد. مقایسه شود با آدرس اندیس #INDEX ADDRESS
ram
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
minicomputer
کامپیوتر کوچک با محدوده دستوران و توان پردازش بیشتر از ریز کامپیوتر ولی غیرقابل مقایسه با سرعت و فرفیت ارسال داده کامپیوتر main frame
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
reads
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
atilt
بطور کج
flabbily
بطور شل و ول
confusedly
بطور در هم و بر هم
lastingly
بطور پا بر جا
transtively
بطور
loosely
بطور شل یا ول
wetly
بطور تر
streakily
بطور خط خط
meanly
بطور بد
insecurely
بطور نامحفوظ
elliptically
بطور مستتر
insecurely
بطور نا امن
innumerably
بطور بیشمار
indispensably
بطور حتمی
indissolubly
بطور غیرقابل حل
indissolubly
بطور پایدار
inductively
بطور قیاس
industriously
بطور ساعی
injuriously
بطور مضر
intemperately
بطور نامعتدل
disagreeably
بطور نامطبوع
intelligibly
بطور مفهوم
indicatively
بطور اخباری
indiscretely
بطور یک پارچه
insolubly
بطور حل نشدنی
emotively
بطور مهیج
insipidly
بطور بی مزه
insignificantly
بطور جزئی
emblematically
بطور کنایه
editorially
بطور چاپی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com