Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
preliminarily
بطور مقدمه
Search result with all words
to prefix a chapter to a book
فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
Other Matches
prologuize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
snap
بی مقدمه
prelusion
مقدمه
preparatorily
مقدمه
prima facia
مقدمه
preludes
مقدمه
prelude
مقدمه
inductions
مقدمه
prolegomenon
مقدمه
preliminarily
مقدمه
snapped
بی مقدمه
inductility
مقدمه
preparatory to
در مقدمه
overture
مقدمه
overtures
مقدمه
induction
مقدمه
foretoken
مقدمه
incipit
مقدمه
front matter
مقدمه
snaps
بی مقدمه
snapping
بی مقدمه
sudden
بی مقدمه
protasis
مقدمه
introduction
مقدمه
prefacing
مقدمه
prefaces
مقدمه
prefaced
مقدمه
sinfonia
مقدمه
preface
مقدمه
isagoge
مقدمه
preambles
مقدمه
introductions
مقدمه
lead up
مقدمه
lead-up
مقدمه
preamble
مقدمه
preamble
مقدمه سند
forepart
سر ودست مقدمه
pop
بی مقدمه اوردن
set up
مقدمه چینی
antecedent
مقدم مقدمه
preambles
مقدمه نوشتن
exordium
مقدمه سردفتر
preambles
مقدمه سند
foreparts
سر ودست مقدمه
proem
مقدمه سراغاز
antecedents
مقدم مقدمه
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
impulse buying
خرید بی مقدمه
preconidtion
شرط مقدمه
prelude to a play
مقدمه نمایش
preamble of a treaty
مقدمه معاهده
preamble of a statute
مقدمه قانون
preamble
مقدمه نوشتن
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
setup
مقدمه چینی
lemma
مقدمه موضوع
major premise
مقدمه کبری
catastasis
دیباچه مقدمه
minor premise
مقدمه صغری
popped
بی مقدمه اوردن
pops
بی مقدمه اوردن
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
pops
بی مقدمه فشار اوردن
preamble
سراغاز مقدمه کتاب
pop
بی مقدمه فشار اوردن
introductory
وابسته به مقدمه معارفهای
proem
مقدمه سخنرانی شروع
popped
بی مقدمه فشار اوردن
prolegomenous
دارای مقدمه طولانی
prologues
مقدمه پیش گفتار
prologue
مقدمه پیش گفتار
shortest
بی مقدمه پیش از وقت
shorter
بی مقدمه پیش از وقت
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
protasis and epitasis
مقدمه و متن نمایش
short
بی مقدمه پیش از وقت
preambles
سراغاز مقدمه کتاب
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
exordial
مربوط به اغاز یا مقدمه
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
preamble
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preambles
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
precritical
مقدمه بحران قبل از وخامت
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
this wind preludes thunder
این باد مقدمه رعد است
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
fronting
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
premises
خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
incisively
بطور نافذ بطور زننده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
lastingly
بطور پا بر جا
transtively
بطور
atilt
بطور کج
streakily
بطور خط خط
meanly
بطور بد
wetly
بطور تر
loosely
بطور شل یا ول
flabbily
بطور شل و ول
confusedly
بطور در هم و بر هم
incommunicably
بطور نگفتنی
inconsistently
بطور متناقص
inconstantly
بطور نا پایدار
insolubly
بطور حل نشدنی
industriously
بطور ساعی
incontestably
بطور مسلم
inconveniently
بطور نامناسب
inconsistently
بطور متباین
inefficaciously
بطور بی فایده
insipidly
بطور بی مزه
incomprehensibly
بطور نامفهوم
inconclusively
بطور غیرقطعی
inconclusively
بطور ناتمام
inexactly
بطور نادرست
ineligibly
بطور ناشایسته
insecurely
بطور نامحفوظ
inconsistently
بطور ناسازگار
insignificantly
بطور جزئی
intelligibly
بطور مفهوم
incorporeally
بطور غیرمحسوس
indispansably
بطور ضروری
indispensably
بطور حتمی
interruptedly
بطور غیرمسلسل
intransitively
بطور لازم
indissolubly
بطور غیرقابل حل
invcersely
بطور وارونه
indissolubly
بطور پایدار
inviolably
بطور مصون
indiscretely
بطور یک پارچه
indicatively
بطور اشاره
in relief
بطور برجسته
indecently
بطور ناشایسته
intemperately
بطور نامعتدل
interjectionally
بطور معترضه
intermediately
بطور میانه
intermediately
بطور متوسط
interruptedly
بطور گسیخته
indefeasibly
بطور پابرجا
in petto
بطور خصوصی
incompatibly
بطور ناسازگار
incommunicatively
بطور کم امیزش
inexpressively
بطور گنگ
inimically
بطور مغایر
inanimately
بطور بیجان
in the main
بطور کلی
inharmoniously
بطور ناموزون
infinitesimally
بطور لایتجزاء
inadmissibly
بطور ناروا
in the mass
بطور کلی
inaccurately
بطور نادقیق
irrefragably
بطور تردیدناپذیر
inferentially
بطور استنباطی
inferiorly
بطور پست
inferiorly
بطور زبردست
in series
بطور مسلسل
in sum
بطور مختصرومفید
inaccurately
بطور نادرست
indicatively
بطور اخباری
injuriously
بطور مضر
inexpressibly
بطور نگفتنی
inappreciably
بطور نامحسوس
in miniature
بطور کوچک
in miniature
بطور فریف
inductively
بطور قیاس
incommodiously
بطور ناراحت
inclusively
بطور جامع
inclusively
بطور متضمن
inexactly
بطور ناصحیح
incisively
بطور برنده
inexpensively
بطور کم خرج
inexplicitly
بطور ناصریح
inauspiciously
بطور مشئوم
inartificially
بطور غیرمصنوعی
insecurely
بطور نا امن
inarticulately
بطور ناشمرده
innumerably
بطور بیشمار
inappropriately
بطور غیرمقتضی
in principle
بطور کلی
infernally
بطور جهنمی
errantly
بطور سرگردان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com