English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
mildly بطور ملایم
kindlity بطور ملایم
lento بطور ملایم
Search result with all words
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
Other Matches
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
benignly ملایم
smooths ملایم
good tempered ملایم
blander ملایم
bland ملایم
temperate ملایم
dolce ملایم
blandest ملایم
good natured ملایم
self-possessed ملایم
breezy ملایم
benign ملایم
lenitive ملایم
lenis ملایم
emolliate ملایم
equable ملایم
lentamente ملایم
sedate ملایم
mild flavoured ملایم
softer ملایم
easy ملایم
soft ملایم
softest ملایم
sedated ملایم
sedates ملایم
soft <adj.> ملایم
smooth <adj.> ملایم
easier ملایم
easiest ملایم
moderating ملایم
moderates ملایم
moderated ملایم
moderate ملایم
sedating ملایم
fair spoken ملایم
restrained ملایم
smoothe ملایم
good-natured ملایم
pigeon livered ملایم
gentle ملایم
gentler ملایم
clement ملایم
good-tempered ملایم
gentlest ملایم
selfpossessed ملایم
agreeable ملایم
smoothest ملایم
lambent ملایم
sottovoce ملایم
lamblkin ملایم
smoothed ملایم
milder ملایم
meek ملایم
mildest ملایم
mild ملایم
debonnaire ملایم
smooth ملایم
odd :سوگند ملایم
odder :سوگند ملایم
benedict خوشحال ملایم
suave ملایم مودب
lambently با تابندگی ملایم
approximation محاسبه ملایم
approximations محاسبه ملایم
hand gallop تاخت ملایم
milden ملایم کردن
temper ملایم کردن
tempered ملایم کردن
ash tire اتش ملایم
lenient ملایم باگذشت
tempers ملایم کردن
qualifiers ملایم سازنده
fail soft با خرابی ملایم
fail softly با خرابی ملایم
od سوگند ملایم
kindly climate اب وهوای ملایم
attemper ملایم کردن
qualifier ملایم سازنده
oddest :سوگند ملایم
larghetto اهنگ ملایم
glacis سرازیری ملایم
glacis شیب ملایم
to tone down ملایم شدن
light breeze نسیم ملایم
softens ملایم کردن
downy ملایم نرم
softened ملایم کردن
soften ملایم کردن
shelving شیب ملایم
cooling off ملایم شدن
genialize ملایم کردن
kindly دلپذیر ملایم
gar سوگند ملایم
temperate climate اقلیم ملایم
larghetto موزیک ملایم
lambencyr با روشنائی ملایم
to tone down ملایم کردن
genial heat گرمای ملایم
peanoforte اهنگ ملایم
gentle slope شیب ملایم
andante نسبتا ملایم
larghetto حرکت ملایم
lentissimo خیلی ملایم واهسته
reproofs ملامت توبیخ ملایم
reproof ملامت توبیخ ملایم
braised با اتش ملایم پختن
tootles نی یا فلوت ملایم زدن
tootled نی یا فلوت ملایم زدن
braises با اتش ملایم پختن
braising با اتش ملایم پختن
gentle اهسته ملایم کردن
tootle نی یا فلوت ملایم زدن
benignant خوش خیم ملایم
gentler اهسته ملایم کردن
braise با اتش ملایم پختن
gentlest اهسته ملایم کردن
tootling نی یا فلوت ملایم زدن
lambent دارای روشنایی ملایم
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively بطور نافذ بطور زننده
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
martially بطور جنگی بطور نظامی
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
milden نرم کردن ملایم شدن
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
basks باگرمای ملایم گرم کردن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
cholerine اسهال وبایی وبای ملایم
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
recession کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
bask باگرمای ملایم گرم کردن
basked باگرمای ملایم گرم کردن
basking باگرمای ملایم گرم کردن
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
scrolls متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempered مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smooths صاف شدن ملایم شدن
smooth صاف شدن ملایم شدن
dulcify ملایم کردن اصلاح کردن
smoothest صاف شدن ملایم شدن
smoothed صاف شدن ملایم شدن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
transtively بطور
flabbily بطور شل و ول
wetly بطور تر
meanly بطور بد
atilt بطور کج
confusedly بطور در هم و بر هم
lastingly بطور پا بر جا
loosely بطور شل یا ول
streakily بطور خط خط
inarticulately بطور ناشمرده
inartificially بطور غیرمصنوعی
indecently بطور ناشایسته
off the point بطور بی ربط
incorporeally بطور غیرمحسوس
inconveniently بطور نامناسب
incontestably بطور مسلم
inconstantly بطور نا پایدار
inauspiciously بطور مشئوم
inconclusively بطور ناتمام
incomprehensibly بطور نامفهوم
incompatibly بطور ناسازگار
incommunicatively بطور کم امیزش
irrelevantly بطور بی ربط
irrelevantly بطور نامربوط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com