Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
mechanically
بطور مکانیکی
Other Matches
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanicalism
عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
mechanical
مکانیکی
gadget
مکانیکی
mechnical
مکانیکی
gadgets
مکانیکی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
mechanical equipment
تجهیزات مکانیکی
contact sweeping
روبیدن مکانیکی
mechanical efficiency
راندمان مکانیکی
contact mine
مین مکانیکی
mechanical efficiency
کارایی مکانیکی
mechanical energy
انرژی مکانیکی
actuator
عملگر مکانیکی
mechanical efficiency
بازده مکانیکی
shovelled
بیل مکانیکی
mechanical stabilization
استوارسازی مکانیکی
absolute viscosity
گرانروی مکانیکی
mechanotherapy
معالجه مکانیکی
mechanicalness
خاصیت مکانیکی
mechanical translation
ترجمه مکانیکی
ultrasonic
نوسانات مکانیکی
mechanical stimulation
تحریک مکانیکی
mechanical stabilization
تثبیت مکانیکی
mechanical resolution
تراکم مکانیکی
mechanical properties
خواص مکانیکی
power shovel
بیل مکانیکی
dashpot
خفه کن مکانیکی
crane shovel
بیل مکانیکی
dynamic viscosity
گرانروی مکانیکی
mechanician
هنرور مکانیکی
mechanical drawing
ترسیم مکانیکی
automaton
ادم مکانیکی
mechanic
هنرور مکانیکی
buckets
بیل مکانیکی
grab bucket
بیل مکانیکی
bucket
بیل مکانیکی
shoveled
بیل مکانیکی
grab crane
بیل مکانیکی
shovels
بیل مکانیکی
shovelling
بیل مکانیکی
shoveling
بیل مکانیکی
shovel
بیل مکانیکی
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
grab excavator
بیل مکانیکی
forklift track
بیل مکانیکی
robots
ادم مکانیکی
mechanical de icing
یخ زدایی مکانیکی
mechanisms
اجزاء مکانیکی
robot
ادم مکانیکی
mechanism
اجزاء مکانیکی
mechanical advantage
مزیت مکانیکی
automatons
ادم مکانیکی
fractional sampling
نمونه گیری مکانیکی
motored
منبع نیروی مکانیکی
grab bucket crane
جرثقیل با بیل مکانیکی
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
elision
باقوه مکانیکی شکستن
power rammer
زمین کوب مکانیکی
mechanical data processing
پردازش داده مکانیکی
mechanisms
عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanical analysis
تجزیه مکانیکی خاک
mechanism
عوامل مکانیکی مکانیزم
motor
منبع نیروی مکانیکی
motor-
منبع نیروی مکانیکی
mechanical equivalent of heat
هم ارز مکانیکی گرما
fan blower
بادزن مکانیکی یاماشینی
motors
منبع نیروی مکانیکی
electronic
یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
mechanical equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
boom
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boomed
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
shovelful
حجم و اندازه بیل مکانیکی
booming
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
booms
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
mechanical move
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
static equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
martially
بطور جنگی بطور نظامی
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
lever watch
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
materiel
قسمت مادی یا مکانیکی هنر تکنیک
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
workbench
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
rocker shovel
بیل مکانیکی مناسب تونی کنی
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
workbenches
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
mechanical sweep
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
powering
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
mechanical time fuze
ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
coupler
وسیله مکانیکی برای اتصال دو یا چند هادی
electromotion
جریان برق حرکت مکانیکی که ازالکتریک پیداشود
break down
توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
inductive coupling
شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
thermal shock
تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
major cycle
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
android
نام یک ادم مکانیکی که شبیه انسان مذکر است
backplane
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
selector
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
burster
یک وسیله مکانیکی که خروجی کامپیوتری چند صفحهای راجدا میکند
stepped motor
دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
actuator
وسیله مکانیکی که توسط سیگنال خارجی قابل کنترل است
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
end stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
ganged
وسایل که به صورت مکانیکی متصل شده اند و با یک عمل انجام می شوند
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
cab
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
cabs
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
peripheral
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
airbrush
یک ابزار نقاشی که الگوهای نامنظم از نقاط را ایجاد میکند مانند اسپری مکانیکی
switch
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
switches
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switched
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
CDs
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
CD
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
fluttered
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttering
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutter
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
ultrasonic inspection
متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
clappers
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
clapper
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
analytical engine
ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
lifter
وسیله مکانیکی که نور مغناطیسی را از نوک هنگام برگشت نور جدا میکند
gas fitter
فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
dat
درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
arm
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
carriage
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriages
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
conservation
[darn]
مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
access mechanism
دستگاه مکانیکی در واحدذخیره دیسک که نوکهای مخصوص خواندن و نوشتن را روی شیارهای صحیح دیسک قرار میدهد مکانیزم دستیابی
bionics
مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
quadrature encoding
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
rs c
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
wetly
بطور تر
meanly
بطور بد
transtively
بطور
loosely
بطور شل یا ول
confusedly
بطور در هم و بر هم
flabbily
بطور شل و ول
atilt
بطور کج
streakily
بطور خط خط
lastingly
بطور پا بر جا
kindlity
بطور ملایم
inconstantly
بطور نا پایدار
lengthily
بطور مطول
incommodiously
بطور ناراحت
inclusively
بطور جامع
inclusively
بطور متضمن
incisively
بطور برنده
inauspiciously
بطور مشئوم
inconveniently
بطور نامناسب
incorporeally
بطور غیرمحسوس
indecently
بطور ناشایسته
lastingly
بطور ثابت
incommunicably
بطور نگفتنی
incommunicatively
بطور کم امیزش
lasciviously
بطور شهوانی
inconsistently
بطور ناسازگار
inconsistently
بطور متباین
inconsistently
بطور متناقص
innumerably
بطور بیشمار
iuntelligibly
بطور مفهوم
lastingly
بطور با دوام
inconclusively
بطور ناتمام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com