English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
intricately بطور پیچیده
perplexingly بطور پیچیده
Search result with all words
complexly بطور پیچیده یا مخلوط
Other Matches
cisc مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
tangled پیچیده
crabby پیچیده
complex پیچیده
intricate پیچیده
complexes :پیچیده
complex :پیچیده
indirect پیچیده
perplexing پیچیده
revolute پیچیده
restiform پیچیده
in a tangle پیچیده
sigmoid پیچیده
involved پیچیده
crackly پیچیده
wrapped پیچیده
crimpy پیچیده
sophisticate پیچیده
abstruse پیچیده
complexes پیچیده
tortile پیچیده
metaphsical پیچیده
complicated پیچیده
muffled پیچیده
gordian پیچیده
deep <adj.> پیچیده
intorted در هم پیچیده
jigsaw پیچیده
jigsaws پیچیده
implex پیچیده
obscurant پیچیده
verticillate پیچیده
wreathy پیچیده
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
reels نخ پیچیده بدورقرقره
twisted strata لایههای پیچیده
writhen درهم پیچیده
wound پیچیده شدن
perplexed مبهوت پیچیده
recondite عمیق پیچیده
convolute بهم پیچیده
wounding پیچیده شدن
wounds پیچیده شدن
reeling نخ پیچیده بدورقرقره
interlaced بهم پیچیده
reel نخ پیچیده بدورقرقره
curly chip براده پیچیده
reeled نخ پیچیده بدورقرقره
complicacy کار پیچیده
convoluted بهم پیچیده
ballast فرمولهای پیچیده
complex system سیستم پیچیده
complexity پیچیده شدن
complexities پیچیده شدن
involute پیچیده شدن
complicating پیچیده کردن
complicates پیچیده کردن
complicate پیچیده کردن
complex multiplet چندتایی پیچیده
complex system سازگان پیچیده
roll چیز پیچیده
ravel چیز در هم پیچیده
rolls چیز پیچیده
rolled چیز پیچیده
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
unintelligible پیچیده غیر صریح
microcircuit مدار مجتمع پیچیده
entangle گیرانداختن پیچیده کردن
volute طومار پیچیده طوماری
the matter is perplexed مطلب پیچیده است
twisted pair جفت پیچیده شده
sinistrorsal چپ پیچ پیچیده از چپ براست
crump پیچیده چین دار
convolve بهم پیچیده شدن
sinistrorse چپ پیچ پیچیده از چپ براست
hassocks کلاله علف درهم پیچیده
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
plexiform شبیه خزههای درهم پیچیده
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
twisted pair cable کابل زوج بهم پیچیده
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
hassock کلاله علف درهم پیچیده
cisc کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
complex instruction set computer کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
martially بطور جنگی بطور نظامی
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
quad سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
baluster-side [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
quads سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
complementary metal oxide semiconductor طرح مدار پیچیده و روش ساخت
cmos طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
diffusion روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
primitive برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
advanced برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
quadrangle سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
quadrangles سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
DSP مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
angle-volute [طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
tessellate کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
primitive تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shields کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shields کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
swob چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
ate که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند
mysticism در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
rollpin پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
VBA زبان ماکرو پیچیده ساخت ماکروسافت با کمک ابزار برنامه سازی Visual Basic
Shockwave سیستم سافت Maecromedia که به جستجو گر وب امکان نمایش جلوههای پیچیده چند رسانهای میدهد
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
dips خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
dip خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
cybernation کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
gates تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
gate تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
rf ورقه نازک فلزی که اطراف یک کابل پیچیده شده که مانع ارسال سیگنالهای واسط فرکانس رادیویی میشود
DIL مشخصه استاندارد برای بستههای مدار پیچیده که از دو ردیف موازی سوزنهای متصل در هر طرف تشکیل شده است
cable drum قرقره استوانه شکلی که کابل کنترل به دور ان پیچیده شده و مقدار کابلی که با هرچرخش دسته حرکت میکند راافزایش میدهد
locknut مهرهای که وقتی بدورپیچ پیچیده شود قفل میشود مهره قفل شو
downward توانایی سیستم کامپیوتر پیچیده برای کار با یک کامپیوتر ساده
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
automatics کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
automatic کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
plotters نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند
plotter نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند
Type cable دو سیم پیچیده شده برای سیم تلفن
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
databases مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
database مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
detecting سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detected سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detect سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
complexes طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند
complex طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند
ethernet شبکه توپولوژی ستاره که از کابل جفت سیم پیچیده شده استفاده میکند و داده را تا مگابایت ارسال میکند. معمولاگ Baset نامیده میشود
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
scanned فرآیند تبدیل سیگنال ویدیویی بهم پیچیده به سیگنال صاف یا یک سیگنال مرکب به سیگنال جدای RGB
scan فرآیند تبدیل سیگنال ویدیویی بهم پیچیده به سیگنال صاف یا یک سیگنال مرکب به سیگنال جدای RGB
scans فرآیند تبدیل سیگنال ویدیویی بهم پیچیده به سیگنال صاف یا یک سیگنال مرکب به سیگنال جدای RGB
wire روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
Mamluk Carpets فرش مملوک [ریشه این نام مربوط به سربازان و درباریان مصر و سوریه قدیم می باشد. طرح های اولیه آن بصورت نقوش هندسی پیچیده به همراه ترنجی بزرگ بافته شده اند.]
false selvage شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
geometric design طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
DNS پایگاه داده توزیع شده در سیستم اینترنت که نام ها را با آدرس مط ابق میکند مثلاگ می توانید از نام www.PCP.CO.UK برای رسیدن وب سایت Peter Collin Publishing استفاده کنید و نیاز به به آدرس پیچیده شبکهای
directories روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
loosely بطور شل یا ول
lastingly بطور پا بر جا
transtively بطور
atilt بطور کج
flabbily بطور شل و ول
meanly بطور بد
streakily بطور خط خط
wetly بطور تر
confusedly بطور در هم و بر هم
indiscretely بطور یک پارچه
incommunicably بطور نگفتنی
indispansably بطور ضروری
indispensably بطور حتمی
incommodiously بطور ناراحت
cloudily بطور تیره
indissolubly بطور غیرقابل حل
inclusively بطور متضمن
inclusively بطور جامع
incisively بطور برنده
inefficaciously بطور بی فایده
inauspiciously بطور مشئوم
inartificially بطور غیرمصنوعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com