Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
hoarsely
بطور گرفته
Search result with all words
final set
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
Other Matches
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
low-spirited
گرفته
low spirited
گرفته
fusty
بو گرفته
fustiest
بو گرفته
dull
گرفته
fustier
بو گرفته
dulls
گرفته
duller
گرفته
hoarsest
گرفته
dulling
گرفته
heartsore
دل گرفته
fogbound
مه گرفته
air less
گرفته
adopted
گرفته
rancid
بو گرفته
folded in mist
مه گرفته
dulled
گرفته
hoarse
گرفته
hoarser
گرفته
dullest
گرفته
muggy
گرفته
darksome
گرفته
pokey
گرفته
brumous
مه گرفته
comate
مه گرفته
thickest
گرفته
chock full
گرفته
choky
گرفته
thicker
گرفته
thick
گرفته
clouded
گرفته
gruff
گرفته
bunged up
قی گرفته
addicted
خو گرفته
uptight
گرفته
sombrous
گرفته
muzzy
گرفته
accustomed
خو گرفته
mistful
مه گرفته
addict
خو گرفته معتاد
dulling
کندشدن گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
duller
کندشدن گرفته
dullest
کندشدن گرفته
wont
خو گرفته عادت
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
poky
گرفته دلگیر
addicts
: خو گرفته معتاد
verminous
شپش گرفته
derivatives
گرفته شده
dull
کندشدن گرفته
in mourning
چرک گرفته
measly
کرم گرفته
caught
گرفته شده
divorcees
زن طلاق گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
smoky
دود گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
dulled
کندشدن گرفته
derivative
گرفته شده
dulls
کندشدن گرفته
fond
انس گرفته
mity
کزم گرفته
medalled
مدال گرفته
patinous
کبره گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
blear
گرفته وتاریک
patinated
زنگار گرفته
maggoty
کرم گرفته
drippy
هوای گرفته
leaded
سرب گرفته
fonder
انس گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
fondest
انس گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
began
دست گرفته
eerie
ترساننده گرفته
cerated
موم گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
filmiest
غبار گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
filmier
غبار گرفته
to d. itself
گرفته شدن
triste
گرفته محزون
tristful
گرفته محزون
mistful
میغ گرفته
pokier
گرفته دلگیر
solemn
گرفته موقرانه
pokiest
گرفته دلگیر
filmy
غبار گرفته
She was depressed.
دلش گرفته بود
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
funky
بوی ناه گرفته
lowering
هوای گرفته وابری
skimmed
شیر خامه گرفته
He was choking .
گلویش گرفته بود
game
شکار گرفته شده
malty
خو گرفته به ابجو خوری
skim
شیر خامه گرفته
skims
شیر خامه گرفته
low key
دارای صدای گرفته
mucid
بوزک زده بو گرفته
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
lour
گرفته شدن عبوس
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
low-key
دارای صدای گرفته
lower
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
assumed
بخود گرفته عاریتی
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
included
دور گرفته شده
in contemplation
درنظر گرفته شده
my time is occupied
وقتم گرفته است
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
AC
گرفته شده است
underlying
در زیر قرار گرفته
lowers
هوای گرفته وابری
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
foul house
چشمی گرفته لنگر
i had been caught
گرفته شده بودم
mossy
خزه گرفته باتلاقی
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
applique
مورد استفاده قرار گرفته
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
borrowed money
پول قرض گرفته شده
claque
پول گرفته اند دست بزنند
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com