Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
putridly
بطور گندیده یا فاسد
Other Matches
addle
گندیده فاسد
rankly
بطور فاسد
viciously
بطور فاسد
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
fetid
گندیده
putrescible
گندیده
putrescent
گندیده
scavengers
گندیده خوار
carrion
گوشت گندیده
carrion
لاشه گندیده
septic
گندیده الوده
scavenger
گندیده خوار
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
A rotten apple in jures its companions.
<proverb>
یک سیب گندیده هم جواران خود را لکه دار مى کند.
saprogenic
مولد یامحصول مواد گندیده ایجاد شده در اثر گندیدن
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
corrupted
فاسد
corrupt
فاسد
rotten
فاسد
abandoned
فاسد
reechy
فاسد
reprobates
فاسد
reprobate
فاسد
rammish
فاسد
gamy
فاسد
gamey
فاسد
peat
زن فاسد
corrupting
فاسد
reprobatory
فاسد
rantipole
فاسد
roue
فاسد
perverse
فاسد
putrid
فاسد
villainous
فاسد
irregular
فاسد
peccant
فاسد
depraved
فاسد
dissolute
فاسد
corrupts
فاسد
immoral
فاسد
spoilt
فاسد
untoward
فاسد
defective
فاسد
vicious
فاسد
sinister
فاسد
sedition
فاسد
perishable
فاسد شدنی
rotter
ادم فاسد
rotters
ادم فاسد
to be off
[British E]
فاسد کردن
fox wood
چوب فاسد
ruins
فاسد کردن
vendable
پولکی فاسد
incorruptible
فاسد نشدنی
to go to the bad
فاسد شدن
corrupts
فاسد کردن
corrupt
فاسد کردن
love alce
ادم فاسد
ruin
فاسد کردن
corrupted
فاسد کردن
imperishable
فاسد نشدنی
corrupting
فاسد کردن
vendible
پولکی فاسد
to be spoiled
فاسد کردن
ruining
فاسد کردن
vilest
فاسد بداخلاق
rakes
بد اخلاق فاسد
rake
بد اخلاق فاسد
cankery
فاسد کننده
erode
فاسد شدن
eroded
فاسد شدن
erodes
فاسد شدن
eroding
فاسد شدن
spoiling
فاسد کردن
corrosive
فاسد کننده
foxed
فاسد شده
raking
بد اخلاق فاسد
vile
فاسد بداخلاق
vitiated
فاسد شدن
invalid sale
بیع فاسد
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
invalid contract
عقد فاسد
disintegrate
فاسد شدن
viler
فاسد بداخلاق
disintegrates
فاسد شدن
disintegrating
فاسد شدن
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
heretics
فاسد العقیده
heretic
فاسد العقیده
putrefactive
فاسد کننده
vitiated
فاسد کردن
highest
اندکی فاسد
highs
اندکی فاسد
vitiate
فاسد شدن
vitiate
فاسد کردن
spoils
فاسد کردن
depraver
فاسد کننده
spoiled
فاسد کردن
deprave
فاسد کردن
decomposable
فاسد شدنی
invalids
نامعتبر فاسد
spoil
فاسد کردن
invalid
نامعتبر فاسد
spoiler
فاسد سازنده
degenerative
فاسد کننده
high
اندکی فاسد
vitiates
فاسد کردن
to be spoiled
فاسد شدن
incorruptness
فاسد نشدگی
vitiating
فاسد شدن
harlot
فاسد الاخلاق
vitiating
فاسد کردن
vitiates
فاسد شدن
indecomposable
فاسد نشدنی
to be off
[British E]
فاسد شدن
addle
فاسد کردن
addle
فاسد شدن
harlots
فاسد الاخلاق
scurvied
دارای خون فاسد
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
maladies
فاسد شدگی بیماری
rancid
باد خورده فاسد
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
malady
فاسد شدگی بیماری
perishable
کالای فاسد شدنی
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
perishable
کالای فاسد شونده
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
consumable stores
مواد فاسد شدنی
inquinate
فاسد یا پلید کردن
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively
بطور نافذ بطور زننده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
spoilsman
تباه کننده فاسد سازنده
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
crumblings
فاسد شده زوال یافته
Her morals are corruted .
اخلاقش فاسد شده است
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
ruins
از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
ruining
از بین رفتن فاسد شدن
decays
فاسد شدن تنزل کردن
ruin
از بین رفتن فاسد شدن
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
to have gone off
[British E]
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
cankerous
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
leaker
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
To decay . To go bad .
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
duff
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
gamy
دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamey
دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
To go bad . To rot . To spoilt .
خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
worm eaten
سوراخ شده فاسد شده
tainting
ملوث کردن فاسد کردن
taint
ملوث کردن فاسد کردن
taints
ملوث کردن فاسد کردن
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off
اب شدن فاسد شدن
loosely
بطور شل یا ول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com