English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
Other Matches
uniformly بطور یکنواخت
monotonously بطور یکنواخت
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
skimmed بطور سطحی خواندن
skims بطور سطحی خواندن
skim بطور سطحی خواندن
uniforms یکنواخت یکنواخت کردن
uniform یکنواخت یکنواخت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head هد خواندن راس خواندن
monotonous یکنواخت
smoothly یکنواخت
steadied یکنواخت
monotonic یکنواخت
monotone یکنواخت
uniforms یکنواخت
uniform یکنواخت
steadying یکنواخت
steady یکنواخت
steadiest یکنواخت
same یکنواخت
steadies یکنواخت
sing-songs صدایمصنوعی و یکنواخت
uniform field میدان یکنواخت
uniform distribution توزیع یکنواخت
standardization یکنواخت کردن
standardization یکنواخت سازی
invariable یکنواخت نامتغیر
flat rate نرخ یکنواخت
sing-song شعر یکنواخت
standardizing یکنواخت کردن
standardizes یکنواخت کردن
sing-song صدایمصنوعی و یکنواخت
uniform sand ماسه یکنواخت
level out یکنواخت کردن
sing-songs شعر یکنواخت
standardised یکنواخت کردن
standardises یکنواخت کردن
standardising یکنواخت کردن
standardize یکنواخت کردن
level tone اهنگ یکنواخت
solid-shade dyeing رنگرزی یکنواخت
drone سخن یکنواخت
harmonized یکنواخت کردن
harmonizes یکنواخت کردن
harmonizing یکنواخت کردن
continuous current جریان یکنواخت
droning سخن یکنواخت
drones سخن یکنواخت
droned سخن یکنواخت
harmonize یکنواخت کردن
harmonised یکنواخت کردن
uniform flow جریان یکنواخت
harmonising یکنواخت کردن
harmonises یکنواخت کردن
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
uniformly distribution load بار گسترده یکنواخت
trim یکنواخت کردن با قیچی
drab یکنواخت وخسته کننده
flat یکنواخت پایین دست
flattest یکنواخت پایین دست
drabbest یکنواخت وخسته کننده
drabber یکنواخت وخسته کننده
to level off یکنواخت شدن [ناحیه ای]
uniform aggregate مصالح ریزدانه یکنواخت
standards همگون یکنواخت یکجور
standard همگون یکنواخت یکجور
level colour رنگ یکدست یا یکنواخت
equilibrium یکنواخت شدن رنگینه ها
power line filter یکنواخت کننده برق
uniformly distributed load بار گسترده یکنواخت
continuous duty کار مداوم یکنواخت
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
monotone صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
uninterrupted duty کار مداوم غیر یکنواخت
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
sing-songs دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
sing-song دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
despotic network شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
to get into a rut یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
asynchronous اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
pave [صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially بطور جنگی بطور نظامی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
stratus لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
raster graphics روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
scorching سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
equalised مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
intones خواندن
intoning خواندن
misreads بد خواندن
reads خواندن
recitation از بر خواندن
recitations از بر خواندن
read خواندن
intoned خواندن
lip read لب خواندن
lip-read لب خواندن
lip-reads لب خواندن
to take lessons یا خواندن
reading خواندن
readings خواندن
misreading بد خواندن
rhapsodiz خواندن
misread بد خواندن
reading age سن خواندن
intone خواندن
warp tension کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
reading station ایستگاه خواندن
spell پی بردن به خواندن
quirister باجمع خواندن
readable قابل خواندن
readout خواندن بازخواندن
scan با وزن خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading readiness امادگی خواندن
reading quotient بهر خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
reading speed سرعت خواندن
reading rate سرعت خواندن
cantillate با اواز خواندن
spells پی بردن به خواندن
unreadable نامستحق خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
spelled پی بردن به خواندن
reading habit عادت خواندن
chitter اواز خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
readability قابلیت خواندن
read/write خواندن- نوشتن
criminate مجرم خواندن
criminiate مرجم خواندن
destructive read خواندن مخرب
read strobe بارقه خواندن
read pulse تپش خواندن
read head نوک خواندن
cites به دادگاه خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
scanned با وزن خواندن
scans با وزن خواندن
trills با تحریر خواندن
cite به دادگاه خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
trill با تحریر خواندن
cited به دادگاه خواندن
parallel reading خواندن موازی
raw head نوک خواندن
trilled با تحریر خواندن
misreads غلط خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
to go to school درس خواندن
brags رجز خواندن
bragging رجز خواندن
bragged رجز خواندن
brag رجز خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
misreading غلط خواندن
r/w خواندن- نوشتن
misread غلط خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com