Dictiornary-Farsi | بعبارت دیگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
scilicet	بعبارت دیگر
to wit	بعبارت دیگر
In our other words.	بعبارت دیگر


Other Matches

phrase	پندوامثال بعبارت دراوردن
phrases	پندوامثال بعبارت دراوردن
phrased	پندوامثال بعبارت دراوردن
he phrased it politely	بعبارت مودبانه انرادراورد
phraseological	مربوط بعبارت سازی تقریری
chips	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile	1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say	دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML	مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
one an other	یک دیگر
alternatives	شق دیگر
alternative	دیگر
alternative	شق دیگر
alternatives	دیگر
no more	دیگر نه
next	دیگر
of one another <adv.>	از هم دیگر
else	دیگر
from one another <adv.>	از هم دیگر
from each other <adv.>	از هم دیگر
furthers	دیگر
furthering	دیگر
of each other <adv.>	از هم دیگر
furthered	دیگر
further	دیگر
again	دیگر
anymore	دیگر
thence	دیگر
secus	از دیگر سو
another	دیگر
he is no more	او دیگر
other	دیگر
others	دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	طور دیگر
alternatively <adv.>	طور دیگر
otherwise <adv.>	ازطرف دیگر
by the same token <adv.>	طور دیگر
alternatively <adv.>	از سوی دیگر
apart from that <adv.>	از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	از سوی دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
never more	هرگز دیگر
by the same token <adv.>	ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	ازطرف دیگر
apart from that <adv.>	ازطرف دیگر
so muchthe worse	دیگر بدتر
alternatively <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise	طور دیگر
at a later period	در موقع دیگر
otherwise <adv.>	از سوی دیگر
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
the other two	دوتای دیگر
what more do you want	دیگر چه می خواهید
another	یکی دیگر
another	شخص دیگر
in fact	به عبارت دیگر
videlicet	به عبارت دیگر
to wit <adv.>	به عبارت دیگر
It never occurred again.	دیگر رخ نداد.
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر
again	از طرف دیگر
to be no more	دیگر نبودن
about-faces	جهت دیگر
about-faces	سوی دیگر
about-face	جهت دیگر
about-face	سوی دیگر
about face	جهت دیگر
about face	سوی دیگر
not any more	دیگر نه [بیشتر نه]
elsewhere	درجای دیگر
somewhere else	یک جای دیگر
namely <adv.>	به عبارت دیگر
my other books	کتابهای دیگر من
t' other	بعدی دیگر
elsewhere	بجای دیگر
elsewhere	نقطه دیگر
withil	ازطرف دیگر
shunt	به خط دیگر انداختن
shunted	به خط دیگر انداختن
shunts	به خط دیگر انداختن
tother	بعدی دیگر
et al	و در جای دیگر
by the same token <adv.>	از سوی دیگر
over-	بسوی دیگر
over	بسوی دیگر
in other words <adv.>	به عبارت دیگر
otherwhile	گاه دیگر
otherwhile	وقت دیگر
otherworld	دنیای دیگر
no longer	نه دیگر [زمانی]
beside	ازطرف دیگر
otherness	چیز دیگر
otherwhence	از جای دیگر
otherwhere	جای دیگر
in other words <idiom>	به کلام دیگر
otherwhere	در مکان دیگر
no more	نه دیگر [بیشتر]
no more	دیگر ن [فعل]
once	یکبار دیگر
others	نوع دیگر
other	نوع دیگر
variant	نوع دیگر
yon	ان یکی دیگر ان
in other words <adv.>	به کلام دیگر
apart from that <adv.>	طور دیگر
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
otherguise	جور دیگر
another guess	نوعی دیگر
otherwise <adv.>	طور دیگر
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
none other than	هیچکس دیگر جز
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
next year	سال دیگر
another day	یک روز دیگر
other people	مردم دیگر
on the other hand	ازطرف دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
on the opposite side	در انسوی دیگر
on more	بار دیگر
alternative unit	واحدهای دیگر
on the other part	از طرف دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
nevermore	هرگز دیگر
otherguess	بروش دیگر
otherguess	جور دیگر
otherguess	نوع دیگر
othergates	طور دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
othergates	جور دیگر
another guess	قسمتی دیگر
nevermore	دیگر ابدا
no more of that	بس است دیگر
aliunde	از منبع دیگر
to p on any one's preserves	باپای دیگر جهیدن
to rub a thing in	چیز دیگر دادن
this da y month	یک ماه دیگر از امروز
they sing small now	دیگر جیک نمیزنند
reseated	در جای دیگر نشاندن
tomorrow week	هشت روز دیگر
yet another	دوباره یکی دیگر
reseating	در جای دیگر نشاندن
athwart	از طرفی بطرف دیگر
dialog	صحبت با شخص دیگر
pass on <idiom>	رد کردن چیزی که دیگر
from stem to stern	ازیک سربسر دیگر
five your hence	ازحالاتاپنج سال دیگر
we have no more bread	دیگر نان نداریم
additional production personnel	عوامل دیگر تولد
I will be back in 10 minutes.	10 دقیقه دیگر برمیگردم.
de die in diem	از روزی به روز دیگر
[be] no chicken	دیگر جوان نبودن
reseats	در جای دیگر نشاندن
alternative route	گزینش مسیر دیگر
alternate routing	گزینش مسیر دیگر
like nowhere else <adv.>	بیشتر از هر جای دیگر
aliunde	ازیک جای دیگر
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
i.e	مخفف به عبارت دیگر
interferes	با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfered	با سم یک پا به پای دیگر زدن
hale	سوی دیگر بردن
reseat	در جای دیگر نشاندن
again	باز [یکبار دیگر]
and now to be serious	دیگر شوخی بکنار
spaceman	اهل کرات دیگر
spacemen	اهل کرات دیگر
close aboard	نزدیک به قایق دیگر
What else can I do?	دیگر چه می توانم بکنم ؟
metaphraze	به عبارت دیگر در آوردن
inter alia	میان چیزهای دیگر
inter alia	میان اشخاص دیگر
My pain has gone.	دیگر درد ندارم.
air to air	از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
air-to-air	از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
interfere	با سم یک پا به پای دیگر زدن
pool	ائتلاف چندشرکت با یک دیگر
intervert	سوی دیگر برگرداندن
IF statement	Gise کار دیگر را
it is allup with him	دیگر امیدی ندارد
nerf	تصادف با اتومبیل دیگر